شب عاشقی با تو
نویسنده : راضیه علیجانی
ژانر : عاشقانه
قیمت : 23000 تومان
شب عاشقی با تو
وارد خونه شدم مامان از آشپز خونه بیرون زد و گفت: لباس هاتو عوض کن بیا نهار بخور باشه ای گفتم رفتم لباس هامو عوض کردم وبرگشتم وارد آشپزخونه شدم مامانو درحالی که داشت غذا می کشید دیدم پشت میز نشستم و گفتم: آوا کجاست گفت:باامیر رفته بیرون. امیر نامزد آوا هست البته عقد کردن ولی دوماع دیگه عروسی میکنن اها گفتم که غذازو جلوم گذاشت در همون هین که غذارو داخل دهنم میزاشتم گفتم: گفتی کارم درای گفت: شب میخایم بریم مهمونی خونه ای دوست بابات آقای شریفی آقای شریفی مرد مهربون وخون گرمیع اسمش علی یه واسم زنش هم مریم یع دختر وچهارتا پسر داره گفتم:باشع...خوبه ای گفت واز آشپز خونه بیرون رفت من آیلینم وبیست سالمه یه خواهر دارم آوا که ازم چهارسال بزرگتره من چون به درس خوندن علاقه ای نداشتم فقط تا دیپلم گرفتم ولی خاهرم برعکس من مشاوره یع دوست صمیمی دارم به اسم عسل که از مهد کودک با هم دوستیم بعد از اینکه غذا مو تموم کردم بشقابو شستم و وارد اتاقم شدم چون تا شب وقت زیادی مونده بود گفتم بخابم تا ساعت 5بیدار شم آماده شم برای مهمونی تاسرم به بالشت رسید خابم برد