رمان مام
نویسنده : م.ا
ژانر : پلیسی
قیمت : رایگان
رمان مام
~پس نمیپوشمش_ملی دیره هاا بدو ببینم سریع~باشه اما داخل نمیای هااا_اوکیرفتم داخل و لباسه رو پوشیدم چقدر توی تن قشنگ بود امیر سرشو از داخل پرده آورد داخل..._پوشیدی نفس...که با دیدنم چشاش برق زد..._چقدر بهت میاد~مگه نگفتم نیا داخل تا نگفتمامیر هنوزم محو بود رفتم جلوش صورتشو با دستام قاب کردم به کناره ها تکونش دادم_امیر ؟امیر چته توکه امیر به خودش اومد بهم گفت که لباسو درارم بریم حساب کنیم تا لباسو درارم و برم بیرون امیر یه کوه از سوتین های معمولی و شورت گذاشته بود رو میز~این همه رو کی میخواد بپوشه ؟_تو~امیر خیلی زیاد نیستن ؟_نهتا خواستم جوابشو بدم فروشنده حساب کرد و امیر دستمو گرفت و از مغازه بیرون رفتیم که...