کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

جانان من

نویسنده : نامشخص

قیمت : 18000 تومان

جانان من

از بوفه ی دانشگاه بیرون زدم وبه سمت حیات خلوت رفتم درحالیکه زیرلب غر می زدم ومثل همیشه در دلم برای ایمان خط ونشون می کشیدم .هیچ رقمه اون پسر مثبت و مذهبی تو کتم نمی رفت ودلم می خواست هرجور که شده زهرم رو بهش بریزم.
نگاه سربه زیرش!!
ته ریش روی صورتش
پوزخند کنج لبش وقتی من رو می دید !!!

همش روی نروم بود !!

به حدی فکرم درگیر پسر مثبت همسایمون بود که وقتی به خودم امدم که دستی مردانه دور کمرم حلقه شده بود.درحالیکه نفسم به شمارش دراومده بود نگاهم رو از سینه اش بالا بردم وبه چشماش از اون فاصله ی کم چشم دوختم وبا دیدن فرشید پسر شر کلاس ابروهام رو بهم گره زدم وبا اخم دستم رو به سینش محکم کوبیدم وباحرص گفتم 

-  ولم کن 

نگاه هیز فرشید به سمت سینم که به سینه اش چسبیده بود کشیده شد .با نفرت سعی کردم خودم روعقب بکشم 
فرشیدچشمکی بهم زد وگفت

-جااا به این خوبی ..اووف چه بوی خوبی...
از حرص کنج لبم رو گاز گرفتم
با کاری که کردم حرف تو دهنش موند ومن رو به سرعت ول کرد وتو خودش جمع شد
 
لبخندی زدم وبه فرشیدکه از شدت درد تو خودش جمع شده بود ومی نالید چشم دوختم .ظاهرا با پا محکم به جای ممنوعش کوبیده بودم.
صدای پردرد فرشید رو شنیدم که گفت

-تو ...تو...چ..چ..چیکار کردی
 
با خونسردی به سمتش خم شدم وگفتم :

-  کوبیدم جایی که نباید می کوبیدم

انگشت اشاره ام رو سمتش گرفتم وتکون دادم وهشدارگونه گفتم:

-  خوب گوش کن ببین چی میگم پسره ی احمق
من مثل اون دخترای شفت نیستم که سربه سرشون می زاری ویا دستمالیشون می کنی !!!
این بار رو اروم زدم اما دفعه ی بعد تکرار کنی قول می دم کاری کنم تا اخر عمر حسرت زن رو بخوری واز مردونگی ساقطت می کنم!! خرفهم شدی؟!!!