خدمتکار جذاب من ۲
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 28000 تومان
خدمتکار جذاب من ۲
گوشی روقطع کردم وانداختم توی کیفم توی فکربودم که باصدای بوق ماشینی رشته افکارم پار ه شد برگشتم وپشت سرم رونگاه کردم ماشین مدل بلایی که دوتاپسرجوون توش نشسته بودند پشت سرم حرکت میکرد سرم وانداختم پایین واهمیت ندادم به سرعت قدمهام اضافه کردم صدای یکیشون روشنیدم که میگفت: - کجاخانوم خوشگله؟بیابالا درخدمت باشیم. جوابش روندادم ضربان قلبم ازترس بالارفته بوداما سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم - خانومی بیادیگه بهت قول میدم پشیمون نمیشی!عزیزم نازنکن بیا بالا. دیگه نتونستم خودموکنترل کنم برگشتم وباخشم گفتم:بروگورت روگم کن تابه پلیس زنگ نزدم. خندیدوگفت: - عزیزم چرااینقدرخشونت؟ولی مالی نیست من توی رام کردن خوشگلی خشنی مثله تو ماهرم. - بروبابادیوونه - ااا..نشددیگه عزیزم بازبون خوش بپربالا سرعت قدمهامو زیاد کردم ودویدم پیچیدم توی یه کوچه ی خلوت ونسبتا تاریک.یکم میترسیدم کاش راضی شده بودم که رها برسونتم..ای بمیری فاطمه که این حس انسان دوستانت آخرش کاردستت میده.توی فکربودم که یهو یه ماشین پیچید جلومو وبه شدت ترمزکرد وصدای جیغ لاستیکای ماشین توی سکوت کوچه محوشدازترس سرجام میخکوب شدم نگاهی به ماشین انداختم..وای خدای من این که ماشین همون پسراست خشکم زده بود،دستام میلرزید و جونی توی پاهام نمونده بود. درماشین بازشد و پسری باچهره ای زننده ولباسهای جلف پیاده شد و به طرف من قدم برداشت یه پسردیگه هم که راننده بودازماشین پیاده شد هر دو با لبخندی منزجرکننده به من خیره شده بودن و به طر فم میومدن.قدرت هیچ حرکتی نداشتم قلبم داشت ازحلقم میومد بیرون خیلی میترسیدم،ازچیزی که پیش روم بود واتفاقی که ممکن بودبرام بیفته به خودم اومدم وکمی غقب رفتم.یکیشون قدمهاشو تندتر کرد و همونطورکه به طرفم میومدبا لحن حال بهم زنی گفت: ️