کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان بادیگارد زور گو

نویسنده : نامعلوم

قیمت : 29000 تومان

رمان بادیگارد زور گو

رمان | بادیگارد زورگو 

اما نگار راننده قصد کرم ریختن داشت.. اومد بغل ماشینم وهمزمان که سعی میکرد هماهنگ با من برونه اشاره کرد شیشه رو پایین بکشم!

وا؟ نکنه آشنایی چیزی باشه با رفتار وکولی بازی هام آبروی خودمو برده باشم؟
شیشه رو پایین کشیدم و منتظر شدم حرف بزنه!

_ازت خوشم اومده دست فرمونت خوبه یه کورسمون نشه؟
بفرما.. جیره گند زدن به اعصاب امروزمم
جور شد!

منه خنگ رو باش فکرمیکردم عجله داره میخواد که بهش راه داده بودم انگار لیاقت نداره وشعورش قد نمیده!

باحالت چندشی نگاهمو ازش گرفتم
_برو بابا توام دلت خوشه...

سرعتم رو بیشتر کردم و دستام رو روی فرمون فشار دادم تا حرصم خالی بشه اما تو یه لحظه نمیدونم چیشد 

که یه ماشین از سمت چپ به طرفم اومد.
چون سرعتم بالا بود نتونستم ماشین رو کنترل کنم و بایستم 

پس فرمون رو به سمت راست چرخوندم تا تصادف نکنیم اما از اونطرف محکم با جدول کنار خیابون برخورد کردم

 و همین باعث شد ماشین چپ بشه و چندبار معلق بزنه!
کمربندم رو نبسته بودم و وقتی ماشین داشت تو هوا میچرخید 

از ماشین به بیرون پرت شدم توی حالت وحشت و مرگ بودم ومتوجه زخم ودردهایی که توی بدنم ایجاد میشد نمی شدم

فقط تنها دردی که بیش حد وباتموم وجودم حسش کردم، برخورد سرم با آسفالت کف خیابون بود وبعداز اون همه جاتاریک شد ودیگه چیزی نفهمیدم...

️¦  ????????????????}