حکم شکار
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 22000 تومان
حکم شکار
انگشت ِ اشاره اش و تو پیشونیم فرو میکنه و کله ام و کمی عقب تر میفرسته...تو حلقشم خب بدبخت حق داره! --چیز ِ جدید این که زیاد حاضرجوابی کنی،میفرستمت جایی که عرب نی میندازه! از عصبانیت قطعا رو به قرمزی میرم...قطعا!و چقدر با لذت به این قرمز شدن و نفس نفس زدن و جلو اومدن ِ فکم نگاه می کنه عوضی!نگاهی به اطراف میندازم و نفس ِ عمیق می کشم و باز هم آتیشم خاموش نمیشه...ترجیح میدم همونجوری که هستم،رفتار کنم تا این که با ترس و لرز جلوی ِ دهنم و بگیرم. ببینیم عرب کجا نی میندازه! -بینم شما مطمئنی پلیسی دیگه؟! یه تای ِ ابرو ِ پرپشتشو بالا میندازه و چهره اش کمی،فقط کمی رنگ ِ تعجب به خودش می گیره: --چطور مگه؟ -بیشتر به داعشی ها شبیهی آخه! صدای شلیک ِ خنده ِ کسی که بغلش نشسته باعث میشه نگاه ازش بگیرم...شخصی که نمیشناسم،انگشت ِ شصتش و بهم نشون میده و من چشم ریز می کنم برای این حرکت مسخره اش! شَصت به خودت!پسره ی ِ جلف... در ِ سمت ِ راننده که باز میشه،کمی عقب تر میرم و آق پلیس پیاده میشه و سینه به سینه ام می ایسته: --برو خونتون...بچه زیاد خوب نیست تو خیابون وایسه! به عقب هُلش میدم و همزمان خودم هم یه قدم به عقب میرم: -بچه خودتی!