᯽━─━─‹ ›─━─━᯽
               ᖘᥲɾ੮Ꭵ Һο੮


صدای موزیک و جیغ دخترا حسابی روی مخم بود، پـ...ارتی بود برا خودش.
همه وسط ریخته بودن و توی دل هم قر میدادن.

- ساینا خدا لعنتت کنه این بود مهمونی دوستانت؟ مگه نگفتی همه دخترن؟

جامش رو سرکشید، مستانه خندید:
- آخه اگه بهت میگفتم اینجا چه خبره تو یه متری اینجا رو رد نمی شدی چه برسه به اینکه همراهیم کنی! 

خشمگین سری تکون دادم.
- تو مگه قرار نبود دست از این کار کثیفت بکشی؟

- یه شب که هزار شب نمیشه جوجو، اینقدر پاستوریزه نباش...
مطمعنم تو عمرت اینقدر پسر جذاب ندیدی برو یکی رو برا خودت تور کن دیوونه، حداقل از سینگلی دربیای، اینا همه مایه دارن میتونی از این بدبختی در بیای.

- متاسفم برات.

پسری دستشو دور کمر منا حلقه کرد و گفت:
- چی شده عشقم؟

با عشوه لبش رو غنچه ای کرد.
- بچم تنهاس یکی از دوستات رو براش جور...

تنه محکمی بهش زدم.
- ارزونی خودت، دیگه اسم منم به زبونت نمیاری.

کفری از پله ها بالا رفتم.
اکیپ اکیپ با وضع ناجور یه جا ایستاده بودن و سرتا پات رو برسی می کردن.
- او...ف این دختره بدجور جذابه، خوشگله تنهایی همراهیت کنم؟

محلش نذاشتم، دلم نمی‌خواست یه ثانیه هم اینجا بمونم.

 
              ᖘᥲɾ੮Ꭵ ɦο੮
᯽━─━─‹ ›─━─━᯽
࿐