
رمان شاه خشت
نویسنده : پاییز
ژانر : عاشقانه
قیمت : 29000 تومان
رمان شاه خشت
️️️️ ️️️ ️️ ️ _خشت درحال نق زدن، به سالن بزرگی رسیدم، نه…! یک آشپزخانه بود به ابعاد یک سالن... انگار بخواهند غذای یک هیأت را درست کنند. در یخچال عجیبشان را باز کردم. پر از خوراکی! بیشتر چیزهایی که تابهحال ندیده بودم. یک سیب بیرون آوردم و شستم. حداقل ته دلم را میگرفت. گاز اول را زده و نزده، صدایی از پشتسرم شنیدم. _ بیا سِدا، من خودم برات یه چیز خوشمزه درست میکنم. بهسمت صدا برگشتم. همان پسر نوجوان بود و خواهرش؛ بچههای فرهاد! با دیدن من درجایشان ماندند، دختر لبخندی به لب داشت و پسر کمی مشکوک نگاه میکرد. _ شما اینجا کار میکنین؟ واسه بابا؟ باید چه میگفتم؟ اینکه پدرشان قرار بوده با من بخوابد. بعد بهقول شاعر، «هدیه رو باز نکرده پس فرستاد… پس فرستاد..!» البته بهصورت دقیقتر بابایشان قرار بود با نازی بخوابد، پس نازی کارمند بابایشان بود، من کارمند موقت محسوب میشدم. _ تقریباً. _ من و سدا میخواییم غذا درست کنیم. ️ ️️ ️️️ ️️️️