
رمان شیطون نباش
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان شیطون نباش
‹ #شیطون_نبآش????????› ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️????╸╸╸╸╸╸╸╸ #part_20 _خو سلام برسون از عوض من روی ماه بچهاشم ماچ کن! _سلامت باشی دخترررم! دخترم اخر رو یجور با حرص گفت که بچم لگد زد خواستم قطع کنم که سریع گفت: _پس فردا میایم اونجا... خب بسم الله الرحمن الرحیم. بدبختی های آلما.. پارت ۱. _بخدا مامان انقدر جای بدیه هوای آلوده نفس میکشی. خیابونا پر آشغال تازه مرداشونم یه ذره تخ.. چیز یعنی دل و جیگر ندارن، امروز یکی از آمپول ترسید یجوری فرار کرد که سرمش هم یادم رفت. _ماهم دلمون برات تنگ شده عزیزم، میایم زودتر.. به عمه سلام برسون. زرتی قطع کرد که برای کاهش فشارم تند تند پلک زدم فرنگیس که داشت آماده میشد بره اشاره ای به شکمم کرد و گفت: _اومدن سریع قضیه رو باهاشون درمیون بزار. _فکر خوبیه، شاید ببینن نوه دار شدن دیگه بچه آوردن و بیخیال بشن ایشی گفت و سمت در رفت که منم پشت سرش رفتم: _برم یکم ول بچرخم هوا تاریک شه... حوصلم سررفت باز شروع کرد به نصیحت کردن که حقیقتا هیچکدوم نفهمیدم ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️???? ╸╸╸╸╸╸╸╸╸