کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

شب عاشقی با تو

نویسنده : راضیه علیجانی

ژانر : عاشقانه

قیمت : 23000 تومان

شب عاشقی با تو

:عاشقی_باتو

خیلی ماهر کارشو انجام میداد من هیچ عکسل عملی انجام نمیدادم  توی شک بودم انگار کسی دستو پاهامو بسته بعد از چند سانیه به خودم اومدم وبامشت به جون سینش افتادم اما اون انگار مشت های من اصلا براش درد نداشت هرچی سعی میکردم خودمو عقب بکشم بادستش که پشت گردنم بود اجازه ای اینکارو بهم نمیداد دیگه داشت گریم میگرفت که ولم کرد هنوز توی شک کارش بودم وباصدای ملایمی گفت 
کامران:همه چیز تو به من ربط داره 
اولین قطره ای اشکم چکید بادیدن اشکم توی نگاهش انگارپشیمونی بود باصدای که بغض توش بود گفتم 
من:ازت متنفرم 
نموندم تا عکسل عملشو ببینم واز ماشین پیاده شدم که اشکام سرازیر شد دستمو روی لبم که گز گز میکرد کشیدم واز اینکه من در مقابل اون اینقد ضعیف شده بودم ناراحت بودم به ماشین رسیدم اشک هامو پاک کردم  ویه لبخند فیک که همه میتونست فیک بودنشو تشخیص بدن زدم سوار شدم که عسل گفت
عسل:چیزی شده چرا گریه کردی
وگفت
امان از این چشم های لعنتی که تا یه قطره اشک میرختم همه میفهمیدن که گریه کردم
من: بعد بهت میگم الان فقط میخام برم خونه 
عسل:باشه
به سمت خونه حرکت کردیم سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم وبه این فکر کردم که اگه واقعا دوسم داشت منو به زور بوس نمیکرد اگه واقعا دوسم داشت صبر میکرد شاید منم میتونستم بعدا دوسش داشته باشم شاید دوسم نداره و داره الکی میگه باصدای عسل از فکر بیرون اومدم 
عسل:رسیدیم
من: باشه ممنون میبینمت
خواستم پیاده شم که عسل گفت 

:عاشقی_باتو

خیلی ماهر کارشو انجام میداد من هیچ عکسل عملی انجام نمیدادم  توی شک بودم انگار کسی دستو پاهامو بسته بعد از چند سانیه به خودم اومدم وبامشت به جون سینش افتادم اما اون انگار مشت های من اصلا براش درد نداشت هرچی سعی میکردم خودمو عقب بکشم بادستش که پشت گردنم بود اجازه ای اینکارو بهم نمیداد دیگه داشت گریم میگرفت که ولم کرد هنوز توی شک کارش بودم وباصدای ملایمی گفت 
کامران:همه چیز تو به من ربط داره 
اولین قطره ای اشکم چکید بادیدن اشکم توی نگاهش انگارپشیمونی بود باصدای که بغض توش بود گفتم 
من:ازت متنفرم 
نموندم تا عکسل عملشو ببینم واز ماشین پیاده شدم که اشکام سرازیر شد دستمو روی لبم که گز گز میکرد کشیدم واز اینکه من در مقابل اون اینقد ضعیف شده بودم ناراحت بودم به ماشین رسیدم اشک هامو پاک کردم  ویه لبخند فیک که همه میتونست فیک بودنشو تشخیص بدن زدم سوار شدم که عسل گفت
عسل:چیزی شده چرا گریه کردی
وگفت
امان از این چشم های لعنتی که تا یه قطره اشک میرختم همه میفهمیدن که گریه کردم
من: بعد بهت میگم الان فقط میخام برم خونه 
عسل:باشه
به سمت خونه حرکت کردیم سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم وبه این فکر کردم که اگه واقعا دوسم داشت منو به زور بوس نمیکرد اگه واقعا دوسم داشت صبر میکرد شاید منم میتونستم بعدا دوسش داشته باشم شاید دوسم نداره و داره الکی میگه باصدای عسل از فکر بیرون اومدم 
عسل:رسیدیم
من: باشه ممنون میبینمت
خواستم پیاده شم که عسل گفت