
رمان حورا
نویسنده : سارا.الف
ژانر : عاشقانه
قیمت : 20000 تومان
رمان حورا
با دقت دوشی کوتاه گرفت و از حمام بیرون آمد و تمام بدنش رو لوسیون کشید. میخواست امشب بهترینِ خودش را به سعید عرضه کند! حتی از فکر شب و نجواهای عاشقانهای که قرار بود سعید زیر گوشش کند غرق لذت شده بود! جلوی اینه ایستاد و ست توری و سرخ رنگی که مد نظر سعید بود را تن زد. چرخی دور خودش زد و دستی به سینههایش کشید و زیر لب آهسته زمزمه کرد: - یعنی خوشش میاد از اندامم؟ در فکر و خیال خودش بود که دستگیرهی در بالا و پایین شد و پشت بند آن صدای کلافهی مادرش در گوشش پیچید: - کیانا، صد بار بهت نگفتم در این اتاق واموندتو قفل نکن! چرا حرف تو گوشت نمیره تو! ترسیده و سریع حولهی تن پوشش را تن زد و کلاهش را روی سرش انداخت. درب اتاق را باز کرده و به ابروهای در هم مادرش خیره شد و با استرس گفت: - چیشده مامان؟ - چرا درو قفل کردی؟ آب گلویش را پایین فرستاد و دم دستی ترین بهانهاش را تحویل مادرش داد: - خب ترسیدم حورا یهو بی هوا در اتاقو باز کنه بیاد تو، آخه عادت در زدن نداره! باز هم بهانهای بجز حورای بدبخت به ذهنش نرسیده بود! مادرش چشم هایش را در کاسه چرخاند و برای اولین بار پشت حورا در آمد: - چرا چرت و پرت میگی کیمیا؟ حورای بدبخت کی بدون اجازه اومده تو اتاقت که اینبار دوم باشه؟