کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان مام

نویسنده : م.ا

ژانر : پلیسی

قیمت : رایگان

رمان مام

سارافونه رو درآوردم و رفتیم بیرون حساب کنیم... که امیر رفته بود  بیرون منتظر بود...
از کیفم کارتمو درآوردم که بدم به فروشنده که...
_حساب شده عزیزم 
~چی؟من که حساب نکردم حتما اشتباه میکنین ...
_آقای شکیبا حساب کردن گلم 
~میشناسیش؟
_بله ایشون از افرادی هستن که مبلغ زیادی برای احداث اینجا کمک کردن 
~جالبه به هرحال مرسی...
 پاکتو از رو میز برداشتم...
و از مغازه رفتم بیرون باید با امیر صحبت میکردم واقعا دارم چیزای عجیبی راجبش میشنوم...امیر منتظرم بود که وقتی از مغازه بیرون اومدم به سمتم اومد و پاکتو ازم گرفت ...
_میزاشتی خودم حساب میکردم...
_نمیخواد وقتی خودم هستم خودم حساب میکنم...حرف در این مورد نشنونم...
_باشه چشم...
_عشقم بریم اینجا لباس زیر بگیریم برات ؟
~لباس زیر زیاد دارم امیر خودت هزار دست واسم رنگو وارنگ گرفتی حتی هنوزم چندتاشو نپوشیدم...
_خب من میخوام خودم واست لباس زیر بگیرم از الان عادت کن که لباس زیر هاتو من انتخاب میکنم...
~ای خدا کی درست میشی تو...
امیر دستمو گرفت کشید سمت مغازه فروشنده با دیدن امیر از جاش بلند شد  و لوندگی تمام صداشو واسش  نازک کرد ایش دختره ای چندش...
کسی تو مغازه نبود امیر دستمو گرفت از اول رگالا شروع به گشتن کردیم که یه سوتين قرمز حریر با شورت هم رنگش پیدا کرد به سمتم گرفت...
_عشقم این خوبه ؟!دوسش داری؟
~دقیقا این کجای منو پوشش میده ؟