هارت چاکلت من
نویسنده : نامشخص
قیمت : 31000 تومان
هارت چاکلت من
لباسامو تن...م کردم و خواستم از خونش بیرون بزنم که مانعم شد. _آ آ تا سوپتو نخوردی هیچ جا نمیری با بغض لب زدم: _اذیتم نکن بردیا ، مامانم منتظره دستم رو گرفت و به زور روی تخت نشوند. بدسه ای روی لب برچیده شدهام نشوند و گفت: _اوخ اوخ ببین چی به سر صدای جوجه طلاییم اومده. گلوت درد میکنه؟ با همون بغض خشک شده توی گلوم سرم رو به نشانه تایید تکون دادم. قاشق حاوی سوپ رو جلوی دهنم گرفت و با مهربونی اشاره زد که دهنمو باز کنم. آروم دهنم رو باز کردم و سوپ رو خوردم. قاشق های بعدی و بعدی رو توی دهنم جا داد و بعد از اتمامش با دستمال روی لب های رنگ و رو رفتهام کشید. بلاخره راضی شد که برگردم خونمون اما به شرطی که خودش تا سر کوچمون برسونتم. به سر کوچه که رسیدیم انقدر سفارش کرد تا دست از سرم برداشت و قدم زنون و با حالی خراب به سمت خونمون به راه افتادم. چند قدمی که رفتم احساس کردم مردی چهار شونه و قد بلند دوشادوش من داره به سمت خونمون میره. سرم رو بالا آوردم و با دیدن چهرهی جذاب و خواستنیش ناخواسته لبخندی از سر ذوق زدم. شاد و شنگول گفتم: _سلام عمو کی ، تشریف میبرین خونهی ما؟