زندگی جدید
نویسنده : نامشخص
قیمت : 24000 تومان
زندگی جدید
ازnامین شرکتی که برای کار رفته بودم اومدم بیرون،کلافه و خسته.همشون حرفای تکراری رو تحویلم میدادن. شما برای این کار زیادی؛شما حیفی؛ممکنه خسته بشی و کارو ول کنی و.... سوار ماشین شدم و حرکت کردم به سمت خونه باید قبول میکردم برای من کاری بهتراز پلیس بودن نبود ولی آدم بعضی وقتا مجبوره از چیزی که دوستش داره بگذره. ازوقتی که استفا داده بودم تا الان که تقریباً 10ماهی شده هیچ کاری نتونستم پیداکنم هرچند میتونستم توی اداره پلیس کارپشت میزی بگیرم اما اصلا مناسب خُلق و خوی من نبود. واردپارکینگ شدم وبعدازقفل کردن ماشین سوارآسانسورشدم،درخونه روکه بازکردم بافاجعه روبروشدم،همه لباسام روی مبل بودظرفای کثیف روی میزوسط حال خودنمایی میکرد،اصولاً آدم بی نظم وشلختهای نبودم اماازوقتی کارمو ول کردم یه آدم دیگه شدم هرچندکه مامان و بابام شیرازی بودن وتنبلی برام تقریباً عادی بود. من32سالمه شیرازیم اما 2ساله تهران زندگی میکنم،بابام پلیس بودوتوی یک مأموریت کشته شد،دوسال بعدازبابام،مامانم فوت شدومن از ۲۵سالگی تنها زندگی میکنم.