
رمان مربای پرتقال
نویسنده : بهار محمدی
ژانر : عاشقانه
قیمت : 30000 تومان
رمان مربای پرتقال
مربــــای پـــرتقال - به قیافهت نمیخوره مال این ورا باشی. سوگند در حالی که همچنان ذهنش درگیر قیافهی آشنای پسرک است، تایید میکند. - نیستم. - پس اینجا چی کار میکردی؟ سوگند آهی میکشد و مینالد: - وکالت یه خانواده رو دست گرفتم. پدرم رو درآوردن. یعنی یه کارای محالی میدن دستم که تو شاهنامه قفله هنوز! سیاوش نیشخند میزند. - وکیلی پس... - آره. سیاوش در دل میگوید: - کلاً بالا شهریا عادتشونه چایی نخورده پسرخاله شن. سوگند با دست خودش را باد میزند. - چقدر هوا گرم شده. سیاوش جواب نمیدهد. احساس میکند هیچ نقطه اشتراکی با این زن ندارد. حرف زدن بیهوده است وقتی زبان یکدیگر را نمیفهمند. تقریباً به چهارراه میرسند، که سوگند با دست به جلوی رویش اشاره میزند.