
رمان مربای پرتقال
نویسنده : بهار محمدی
ژانر : عاشقانه
قیمت : 30000 تومان
رمان مربای پرتقال
مربــــای پـــرتقال - دخترم میگم مشکل چیه کمکت کنیم؟ سوگند "آهان" کشداری میگوید و دوباره حرف هایی که برای سیاوش زده بود را برای مرد بازگو میکند. نگاه اوستا کار که روی سیاوش مینشیند؛ آه از نهادش برمیخیزد. - اوستا کار آخرم بود این ماشینه ها! دستی به شانهاش میکوبد. - برو کمکش ثواب داره. این دختر خانومم معلومه مال اینجاها نیست. غریبه گناه داره. برو کمکش از اونورم برو خونه دیگه مرخصی. چپ چپ نگاهش میکند. الان مرخص بود اگر این دخترک سروکلهاش پیدا نمیشد. - لباس عوض کنم میام. سوگند دوباره بی حرف خیرهاش میشود. سیاوش با تاسف سرتکان میدهد و سمت انبار میرود. آبی به دست و رویش میزند. تیشرت نخی مشکی رنگش را میپوشد. ساکش را یک وری روی شانهاش میاندازد و بیرون میرود. سوگند اینبار با دیدنش بیشتر در فکر فرو میرود. مطمئن است این مرد را، قبلا جایی دیده است.. - بریم... ماشین گفتی کجاس؟ سوگند به راه میافتد. - از این طرف. دقیقاً یه چهار راه پایین تر از اینجا خاموش شد. سیاوش شانه به شانهاش قدم برمیدارد.