کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان امیر گل فروش

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان امیر گل فروش

.20   رمان{ امیر گلفروش

-:چشم...
از ماشین پیاده شدم و وارد گل فروشی شدم...
یه دسته گل تقریبا بزرگ گرفتم و دوباره سوار ماشین شدم...
بابا دسته گل رو از دستم گرفت و من هم به سمت فرودگاه حرکت کردم....
--------------------------
نگاهم به تابلوی فرودگاه بود و منتظر بودم تا ببینم هواپیماشون کی میشینه...
به محض دیدن شماره پروازشون که به بابا گفته بودن به بابا اشاره کردم و اونها هم از روی صندلی ها بلند شدن
....
حدود یک ربع منتظر ایستاده بودیم که دیدم بابا به سمتی اشاره کرد و با ذوق گفت:اومدن...
و شروع کرد به دست تکون دادن....
به سمت که بابا اشاره کرده بود نگاه کردم...
یه مرد خوشتیپ و قد بلند با چهره ای که شباهت خیلی زیادی به بابا داشت و یه خانم میانسال کنارش قدم
برمیداشت و کمی عقب تر از اونها دوتا دختر جوون با چهره ای اروپایی بودن...

با نزدیک شدنشون بابا با قدم ها بلند به سمتشون رفت و محکم عمو بهزاد رو بغل کرد...
مامان هم دسته گل رو تو بغل من انداخت و به سمت اون خانوم رفت...
منم همونجور مثل هویج وایساده بودم و نگاه میکردم...
همه که همدیگه رو بغل کردن نگاه عمو بهزاد به سمت من کشیده شد...
عمو بهزاد رو به بابا گفت:بهرام این گل پسر کیه؟
بابا لبخندی زد و گفت:پسرمه...امیر...
عمو و بقیه با تعجب به من و بابا و مامان نگاه میکردن...
پس نمیدونستن که من بچه واقعی بابا نیستم...
همونطور که من نمیدونستم بابا خواهر و برادر داره...

¦  ????????????????}