
رمان امیر گل فروش
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان امیر گل فروش
.19 رمان{ امیر گلفروش :خب بپرسین شاید رنگ دیگه هم داشته باشه... مامان سری تکون داد و به سمت فروشنده رفت... نگاهی به ساعتم کردم.... دقیقا چهار ساعت بود که مامان انواع و اقسام خوراکی و نوشیدنی رو خرید و الان هم داره مانتو انتخاب میکنه تا برای استقبال مهمونا بپوشه... هر چی هم گفتم لازم نیست برای یه استقبال ساده لباس نو بخرین گوش نکرد و کار خودش رو کرد... خوشبختانه فروشنده رنگ دیگه مانتو رو آورد و مامان پسندید و همون رو خرید... داشتم برای خودم خوشحالی میکردم که با حرف مامان پنچر شدم... :خب حالا بریم دنبال کفش و شلوار و روسری... -:مامان... :هیچی نگو...وقت نیست پسر...تندتر راه بیا... تازه از خرید برگشته بودیم... پاهام دیگه جون نداشت... روی مبل ولو شدم و نفس راحتی کشیدم... بابا حاضر و آماده از اتاق بیرون و اومد و گفت:چرا نشستی پسر...بلند شو باید بریم فرودگاه... نگاه زاری به بابا انداختم و وقتی دیدم کلا به من توجهی نداره از جا بلند شدم و همراه مامان و بابا سوار ماشین شدیم و به سمت فرودگاه حرکت کردیم... :پسرم گلفروشی دیدی نگه دار یه دسته گل بخر...زشته همینجوری بریم... -:چشم مامان.... به محض دیدن یه گل فروشی نگه داشتم... :پسرم دسته گلش کوچیک نباشه هاااا... ¦ ????????????????}