رمان باجناق بالشی
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : 29000 تومان
رمان باجناق بالشی
بآجِنـٰاقِبـآلِـشـی ???? -اما نتونستی منو اوج برسونی چیزشو توی مشتم گرفتم و پرتش کردم روی تخت شو/رتمو که تا وسط پام اومده بود رو کامل بیرون آوردم و پرتش کردم پایین تخت چشمش که به قسمت استغفراللهی بدنم افتاد آب دهنش راه افتاد دستامو دو طرف ب ه ش تم گذاشتم و مالیدمش -نگو که دوست نداری افتتاحش کنی برقو توی چشاش میدیدم اتاق تاریکِ تاریک بود اما از چشمای به خون نشستهی اون انگار ستاره بارون شده بودن لبخند خبیثی زد و دستاشو اروم روی بدنم کشید از رون پامشروع کرد و اومد بالا یکیو بند سـ یـ/نـ ه هام کرد و دست دیگشو پشت کمرم گذاشت از برخورد سردی دستش با بدن داغم حس مور مور شدن بهم دست داد اما سعی کردم اروم باشم خودشو از پایین تنظیم کرد -اماده ای؟ یه حسی بهم میگفت نکن پشیمون بودم انگاری اما با لجاجت سر تکون دادم -آره... این ب/دن مال توعه بزن پا/رش کن لبخندشو وسعت داد، جابجام کرد و خواست ضربه اولو بزنه اما تعادلمو از دست دادم و با مخ خوردم زمین داد زدم -آی ننه بـاسَـ نم دستمو روش گذاشتم و شروع کردم به مالیدنش فکر بد نکنین خوب برای تسکین درده یکم که چشام بازتر شد و تونستم اطرافو ببینم یه لحظه جا خوردم من... آوش... داشتیم... نگاهم به کاناپه ای که ازش افتادم پایین کشیده شد یعنی همش خواب بود؟ خدا لعنتت کنه غزل دیشب اونقدر فیلم خاکبرسری گذاشتی که کل شبو خواب مستهجن دیدم