
رمان بوکسور کوچولوی من
نویسنده : نامعلوم
ژانر : اجتماعی
قیمت : رایگان
رمان بوکسور کوچولوی من
بوکسـوࢪ.کوچولوے.مـن???????? #????????????????_10 ┉┈┄┉┄┈┉╼•••╾┉┈┉┄┉┄ دریا : مامان، بابا خنگ بود؟!؟ دلی بلند خندید و چشم غره مادرشو به جون خرید _ بی تربیت ادم پشت سر باباش اینجوری حرف میزنه؟!؟ دریا تخس شونه بالا انداخت : _بود دیگه اصلا چرا می پرسم هرکی رسید یه کلاه خوشگل سرش گذاشت اگه خنگ نبوده پس چی بوده؟!؟ ریحان چشم باریک کرد : _شما دوتا خوبیدا این یکی به عمه هاش رفته دریا : به عمه هام بهتر از اینه که به بابا برم خنگ شم دانیالو ببین شبیه باباس خنگ شده دو هفتس دارم بهش یاد میدم دو با دو میشه چهار تهش باز میگه پنج خنگول.... دلی با عشق به بحث شیرین شون گوش میداد با اینکه دوست نداشت اینجوری حرف بزنه ولی شیرین زبونیش اجازه نمیداد چیزی بگه _ بیا اینجا ببینمت فسقلی : پول نمی خوام اسکناس ده تومنی تو دستش مچاله شد _ خوراکی میخری مدرسه دریا : نمی خرم خوراکیای مدرسه بهداشتی نیستن دریا دقیقا همونی بود که می گفت؛ باهوش جسور و تیز مطمعن بود وقتی بزرگ شه خیلی موفق میشه فقط باید از این منجلاب می کشیدشون بیرون اجازه نمی داد خواهر برادرش تو این گنداب فرو برن **** ساعت نزدیک یازده بود که از بوتیک بیرون زد مطمعن بود دود از کلش بلند میشه مردک سوسمار قزمیت به بهونه کسری حقوق تا این ساعت نگهش می داشت آخر هفته ها واسه نظافت نمی رفت چون مردا خونه ان خدمه نمی گیرن دو روز تو هفته تو بوتیک اون ل...اشخور کار میکرد..