
رمان بوکسور کوچولوی من
نویسنده : نامعلوم
ژانر : اجتماعی
قیمت : رایگان
رمان بوکسور کوچولوی من
بوکسـوࢪ.کوچولوے.مـن???????? #????????????????_20 ┉┈┄┉┄┈┉╼•••╾┉┈┉┄┉┄ با دیدن معین چشاش گرد شد.. _من؟! من خب این بیشعور رو آوردم بیمارستان که حالا داره به جای تشکر،جفتک میندازه... تواین جا چی کار می کنی؟! _تو بودی وقتی زنگ زدم گوشی کمیل رو جواب دادی؟! فرودگاه بودم از گیت رد شده بودم وقتی گفتی حالش بده نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم..! :نترس بابا سگ جون تر ازاین حرفاست.. کمیل پشت سرش وایساده بود و همه حرفاش رو می شنید.. با نوک انگشتاش تقه ای به شونه ای زد و با اخم نگاهش میکرد.. +گفتم که شرتو کم کن! بازم که این جایی.. نکنه باز میخوای اعلام کنی زن منی؟! صدای نیشخندش عصبانیت دلی رو بیشتر کرد.. از حرص دندون به هم می کشید و ناخناش کف دستش رو فشار می داد.. :خیلی خوشت اومده ها..! اگه شوهرم بودی روزی یه بار اینجوری میزدمت بیهوش می شدی.. خیلی خوب می شد اتفاقا دلم خنک می شد.. صدای خنده معین سالن رو پر کرده بود.. _وااای ده..نتون سرویس.. خنده ی یه هفتم پر شد.. نگاهی به کمیل انداخت که رنگ به رو نداشت و بی حوصله نگاهش می کرد. :من که نفهمیدم تو این جا چیکار میکنی به هر حال مرسی که رفیق منو نجات دادی.. :خواهش می کنم،فقط اگه برید صندوق حساب کنید من ازاین جهنم برم بیرون.. باورشون شده این هیکل پفکی با منه،دنگشو از من میخوان.. +معین چیزی پرداخت نمیکنه.. هر کی جفتک انداخته خودشم خرجش رو بده.. به طرف اتاقش راه افتاد و اون هیکل گنده،جون کشیدن خودش رو نداشت.. کلافه پا به زمین کوبید و پشت سرش راه افتاد.. _ خیلی خوش گذشت،همین که الان زنده ای صدقه سر منی،بیا برو پی کارت به قیافت نمیخوره دیه خور باشی! چشم غره ای بهش رفت و در اتاق رو باز کرد..