
رمان بوکسور کوچولوی من
نویسنده : نامعلوم
ژانر : اجتماعی
قیمت : رایگان
رمان بوکسور کوچولوی من
بوکسـوࢪ.کوچولوے.مـن???????? #????????????????_19 ┉┈┄┉┄┈┉╼•••╾┉┈┉┄┉┄ پرستار با زور خنده شو خورد : من نمیدونم خانوم برو تصویه کن بعد برو مریضتم تا چند ساعت دیگه مرخصه درضمن مگه نگفتی زنشی؟!؟ میخوای شوهرتو اینجوری ول کنی بری؟؟! _ کی زن منه؟!؟ صدای کمیل روح از تنش جدا کرد صورتش قرمز شد : _ای بابا چرا حرف میزاری ده..نم من کی گفتم زنشم؟!؟ من به گور.... الله اکبر من غلط کنم زن این دیوونه باشم ببین خودش زنده و سالم و سرپاست بیا یقه شو بگیر کمیل با نیشخند به دیوار تکیه داد : زنگ بزن حراست پرستار گیج سر تکون داد دلی بهت زده برگشت : _حراست چرا؟!؟ _ دیشب با چاقو خفتم کردی حالا میگی چرا؟!؟ چشماش گرد شدن پرستار سرعتی گوشیو برداشت : اِ اِ نکن خانوم کجا زنگ میزنی؟؟! تیز چرخید سمت کمیل : _بی ش...رف دروغگو باید میزاشتم دیشب جون بدی.... کمیل صداشو پایین برد : من لطف کسیو بی جواب نمی زارم جوجه اردک زشت با اون جفتکایی که پروندی انداختیم رو تخت یه بلایی سرت بیارم از این به بعد از اون محل رد شدنی از ترس سم بکوبی شک نداشت دود از کلش بلند می شه : همین الانشم سم می کوبم وقتی یه گاو شاخ دار جلومه.... معین : چخبره اینجا؟!؟ تو اینجا چیکار میکنی دلی؟!؟