
رمان دلداده به دلدار | تکمیل
نویسنده : افسون
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان دلداده به دلدار | تکمیل
مادرت... با خستگی از جام بلند شدمو رفتم سمت دستشویی.. نهال:بیا لباس واست گذاشتم رو تخت برو بپوش -اییش با اون سلیقه پیرمرد پسندت نهال: بپوش تا نزدم تو صورتت بچسبی تو دیوار -باشه حالا عصبی نشو شیرت خشک میشه..مجبورم همینارو بپوشم دیگه.! -الناااا خیلی آشغالی -میدونم..! بعد از پوشیدن لباسا رژ صورتی کمرنگمو برداشتمو رو ل*ب*م کشیدم و کارمو با یه خط چشم و رژ گونه تموم کردم...کامل که آماده شدم سویچو برداشتم و با نهال رفتیم پایین..کسی خونه نبود فقط زهرا خانوم تو اشپزخونه بود که اؤنم داشت ظرفای دیشبو می شست..یه خدافظی سرسری با زهرا خانوم کردم..دست نهالو کشیدم و رفتیم تو حیاط..رفتم تو پارکینگ و ماشینو اوردم بیرون..تا نهال سوار شد هنوز درو نبسته پامو گذاشتم رو گاز و پیش به سوی دانشگااااه..... یه دانشگاه که رسیدیم..ماشینو پارک کردم و پیاده شدیم..همون موقع در یه 206 باز شدو یه پسر شیک ازش اومد بیرون..سرشو که چرخوندم دیدم عههه این که هاچ خودمونه..پ اینم ماشین داشت..با دیدن ما یه سلام آروم کرد که فک کنم خودش به زور شنید..! منم مثل خودش جوابشو دادم و دسته نهال که داشت خودشو تو اینه ماشین درست میکرد کشیدم و رفتیم تو سالن..همینطور دست نهالم میکشیدم دنبال خودم که یهو عصبی شد با داد گفت:اه ول کن دستمو هی مثه کشه تنبون میکشی اینو..یه دستم از یکی دیگش درازتر شده..چلاغ که نیستم که خودم میتونم بیام.! من:ببخشید دیگه نمیکشم.! این حرفو که زدم نهال چشاش گشاد شد)اخه اولین باره این مودب شده( اون همینطوری تو بهت بود که شونه ای بالا انداختمو رفتم تو کلاس..نهال بدو بدو اومد سمتم گفت: وایسا ببینم..تو یه چیزیت هست امروزا..! بعد دستشو گذاشت رو صورتمو گفت:تبم که نداری... من:اه ول کن نهال..اصلا امروز حوصله مدارم تو هم خواهشا یه امروزو کمتر غر غر کن..و رفتم سمت صندلی آخر و روش نشستم تا استاد بیاد..چند دقیقه همینطوری نشسته بودیم که چندتا دختر و پسر اومدن تو کلاس..یاسینم بینشون بود..از دختری که کنارمون نشسته بود و تازه از اون کلاس اومده بود پرسیدم:ببخشید میشه بگید واسه چی اومدین تو این کلاس؟ دختره: والا ما هم نمیدونیم استاد حسینی گفتن بیایم اینجا...کلمو مثه بز تکون دادم و دوباره صاف رو صندلیم نشستم و منتظر شدم تا استاد بیاد توضیح بده......... بعد از کلی انتظار استاد حسینی تشریف فرما شدن..دلم میخواست با لگد بزنم تو صورتش..ب*ا*س*نم خشک شد از بس رو صندلی نشستم.! دیگه صدای بچه ها هم در اومده بود ..تا اومد داخل با اخم گفت:اینجا طویلست؟؟ یکی پسرا که اسمش آرش بود)رفیق فابم واسه کرم ریزی( با لودگی گفت: نه استاد اشتباه اومدید..! کلاس پوکید...تنها کسی که نمیخندید من بودم و یاسین..من که امروز اصلا اعصاب نداشتم..اونم حتما مسخره کردن بقیه رو گ*ن*ا*ه میدونست)( استادم با خنده اخماشو کشید تو هم و گفت:آقای فروزش)همون آرش( بیا اینجا ببینم.! آرس با ترس و لرز ساختگی اومد کنار استاد و گفت:حسینی جون غلط کردم..چیز خوردم..به جوونیم رحم کن!منو نخور..! استاد: پس رفیقت کجاست؟نمیبینمش؟؟! آرش اشاره ای به من کردو گفت:اوناهاش استاد ولی امروز یخورده دپرسه نمیتونه کرم بریزه!! یه لبخندی زدمو یرمو انداختم زیر... استاد:خب دانشجو های عزیز امروز گفتم همه اینجا جمع بشن تا برای پایان نامه مشترک گروه گروهتون کنم.! آرش:استاد منو بزار با رفیقم! و نیششو باز کردو یه چشمک به من زد..! استاد:اتفاقا شما دوتا رو با هم نزاشتم چون اگه با هم بیفتید هیچکدوم یه کار درست تحویلم نمیدین.! آرش:ای بابا استاااد.. استاد:ساکت باش بچه.. بعد رو به همه گفت:من هیچ اعتراضی رو قبول نمیکنما!! حسینی رفت سر کیفش و یه لیست دراورد...یکی یکی شروع کرد به خوندن:خانم لیلا مستوفی و آقای مسعود جهانبخش...خانم بهاره عباسی و خانم لادن اسفندیاری..خانم نهال آذرپناه و آقای آرش فروزش..!! و.....تا رسید به اسم من:خانم النا بالنده و آقای.... استاد:خانم النا بالنده و آقای یاسین راد.!!! با چشای گشاد که نزدیک بود در بیا بیفته جلو پام به استاد نگا کردم..اخه ادم قحطی بود.!من با این نچسب چیکار کنم!اینم شانسه من دارم؟! نهال زد تو پهلوم که گفتم:هوی الاغ سوراخم کردی!! نهال:هوی تو کلات بیشخصیت..میخاستم شنیدی استاد چی گفت؟!! و شیطون نگام کرد..!من:اره شنیدم کر که نیستم...استاد اسمه همه رو که خوند کیفشو برداشت و با یه موفق باشید از کلاس رفت بیرون..منو یاسین همزمان بلند شدیم و دویدیم از کلاس بیرون..حسینی هنوز تو راهرو بود با صدای بلند گفتم:استاد..استاااد یه لحظه صبر کنین...حسینی صدامو که شنید واساد و چرخید طرفمون..بهش که رسیدیم جفتمون نفس نفس میزدیم.!! رو به استاد گفتم:استاد میشه منو با یه نفر دیگه بزارین؟؟ من و آقای راد نمیتونیم با هم کنار بیایم!!اگه میشه منو با نهال بزارین؟! استاد با اخم گفت:جفتتون ناراضی هستین؟؟