کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان اگلاف

نویسنده : ملیکا میکائیلی

ژانر : عاشقانه

قیمت : 29000 تومان

رمان اگلاف

•|°اِگـــلاف°|•





کارد می‌زدی خونش در نمی‌اومد. صورتش به حدی سرخ شد که لحظه‌ای ترسیدم بخاطر حرص زیاد سکته نکنه! 

_ببینیم و تعریف کنیم! در ضمن به‌ فکره یکی دیگه باش قبل از اینکه دلِ خودت و تختت باهم بشکنه.

تنها نیشخند زده و این دختر نمی‌دونست که اگر حرفی بزنم به قطع پاش مونده و به سرانجام می‌رسونمش.
آدم کم آوردن و عقب کشیدن از راهی که شروع می‌کردم، نبودم و حتیٰ باید اون راه رو تا آخر طی کرده و پیروز راه می‌شدم! 

_تو نگران ما نباش چون قرار نیست دلمون بشکنه ذاتاً...قناری بی‌صدا فقط زیرِ دست خودم صدایِ افسونگرش رو ول می‌ده.


نموند و با برداشتن وسایلش قبل از بسته شدن و رفتنِ آسانسور به الباقی طبقات سوار شده و تا لحظه‌ای آخر با چهره‌ای برافروخته به عمق چشم‌هام زل زده بود. 
نگاهم به رویِ در نیمه بازِ واحد کناری سُر خورد و پیام صارم از ذهنم گذر کرد.

_مستأجر جدید! 

صافی لب‌هام آرام آرام انحنا گرفته و با سرخوشی خندید و چشم‌هام برق زد و لب‌ جنباندم.

_پس قناری‌ با پایِ خودش اومده تو قفسی که راه فرارِ قفسش فقط به‌ سمتِ منه! صداتو ولِ میدی قناری بی‌صدا...منتظر بمون.

وارد پنت‌هاوس اختصاصی‌ام که شدم، نگاهی به دور و اطراف انداخته و با نفسی عمیق و کلافه، پنجه میونِ تار موهام کشیده و بهم‌اشون ریختم. 

رویِ میز، جلو مبلی و کانتر پر بود از شیشه‌هایِ الکلی که پی در پی بالا داده و پدرِ معده‌ام رو در آورده بودم.
علاوه بر آنها جلد هایِ چیپس و ماستی بود که من رو به خنده وا داشت. 

حوصله‌ی تمیز کردن آنها رو نداشته و دلم کمی سرگرمی می‌خواست. سرگرمی‌هایی از جنسِ شب‌هایی که تا صبح اللطلوع دست و پام رو بسته و تویِ باتلاق خودش فرو می‌برد
هنوز شب نشده بود و حالا حالا ها وقت داشتم براق پهن مردم تله‌هایِ مخ زنی و خوش‌گذرانی‌هایِ شبانه.

شماره‌ی یکی از بچه‌هایی که پایه ثابت مهمانی ها بود رو گرفته و به زور خودم رو میونِ شیشه‌های خالی و جلد چیپس و ماست جا دادم.

تماس در حال بوق خوردن بود که صدایِ کش‌دارش تویِ گوشم پیچید:

_بَـــه...اتفافی زدی یا واقعاً خواستی یادی از یادِ ما کنی کهی جون؟ 

مرتیکه وسطِ روز چِت کرده و با لحن مزخرفش رویِ نروم تخته گاز می‌راند.

_تو بساطتت چی داری مرصاد؟