کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان اگلاف

نویسنده : ملیکا میکائیلی

ژانر : عاشقانه

قیمت : 29000 تومان

رمان اگلاف

•|°اِگـــلاف°|•



شک‌زده شده بود و هنوز نگاهش رو از چشم‌هام بیرون نکشیده بود‌.
لبخند محو و شیطنت باری گوشه‌ی لبم نشست.

_احوال قناری بی‌صدای ما چطوره؟ 

اخم‌ در هم کشید و رنگِ نگاهش به نفرت و ترس و اضطراب بدل شد. 
طوری که حسش نسبت به خودم رو نمی‌تونستم حدس بزنم.

_این‌جا چیکار می‌کنی؟ 

با صدایی لرزون گفت و من شیطنت نگاهم بیشتر شد. حرف‌هایی که می‌زدم حالی به حالی‌اش می‌کرد و این رو به خوبی می‌تونستم حدس بزنم. 
آرام خندیدم و کمی خم شده و  بیشتر به صورتش نزدیک شده و فاصله به حدس رسید که با هر حرفی که می‌زدم، نفس‌هایِ داغم به رویِ لب‌هایی می‌نشست که عاری از رژ تویِ طبیعی‌ترین رنگش وجود داشت و یاسی خوش‌رنگ و هوس‌آنگیزی بود.

_آدم تو خونه‌اش چیکار می‌کنه؟ منم مثل بقیه. چیه خانوم سروان؟ نکنه وسوسه شدی بیای رویِ تخت خودم؟ لازم نبود زحمت بکشی تا اینجا بیای...چیزی که زیاده تخت؛ ولی حالا هم دلت رو نمی‌شکونم! اتفاقاً روتختی تازه انداختم مخصوصِ قناری بی‌صدا که صداش باز بشه! 

چشم‌هاش به آنی آتش گرفت و شعله کشید. دندان رویِ دندان ساییده‌ و هرچه که در دست داشت رو رویِ زمین ول کرد.

_خودت رو همین وسط هم دار بزنی، پای من به تختت باز نمیشه...خیالِ خودت رو راحت کن‌ که قراره شنیدن اون صدایی که می‌خوای برات آرزو بشه. اعتماد به نفست زیاده که فکر می‌کنی، می‌تونی من رو تحریک کنی و به نقطه‌ای از اوج برسونی که بتونی صدایِ بلند آه و ناله‌هام رو بشنوی! 

به تریج‌قبام برخورد. تا حالا هیچ دختری مقابلم مقاوت نکرده و سد نکشیده بود.
تویِ یک لحظه دست انداخته و کمر ظریف رو گرفتم و تویِ آغوشم کشیدم.
با برخورد سینه‌‌اش به سینه‌ام نفس‌هام به شماره افتاده و قفسه‌ی سینه‌ام محکم بالا و پایین شده و وسوسه شدم برای بوسیدن اون لب‌ها! 

_شرط می‌بندی؟ 

چشم‌هام رویِ لب‌هاش قفل شده و اون بدون اینکه کوتاه بیاد تشر زد.

_نمی‌تونی! سعی‌ات رو نکن چون در حد و اندازه‌ای که از پس من بر بیای نیستی کله‌سفید.

کله‌سفید آخری که گفت صورتم رو به خنده وا داشت.

_شرط ببندیم؟ تو میگی نمی‌تونم و من به توانایی‌هام ایمان دارم! جوری تویِ تختم بکشونمت که بعدش تویِ حسرت یک‌بارِ دیگه‌اش بمونی...محض دونستن، بیشتر از یک شب هیچکس رنگ تخت من رو نمی‌بینه، هرچند اولین نفری هستی که وعده‌ات رو به‌ تخت خودم و تویِ خونه‌ی خودم دادم!