
رمان خانم وکیل
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان خانم وکیل
شراره کنار در یه اتاق ایستاد و گفت برو تو و خودشم پشت سرم امد یه اتاق کار بود ولی خیلی ساده اون زن نشسته بود پشت میز تا نشستیم شروع به صحبت کرد. اسم من لیلا همه لیلی صدام میکنن مالک و مسئول اینجا منم باید حدس زده باشی که کار ما چیه تو شهر و بین مردم بهم میگن خاله لیلی که دختر میفرستم براشون توام قراره یکی از دخترام بشی خشک شده بودم یعنی چی که منم باید یکی از دختراش بشم مگه من هرزم تا امدم بلند بشم شراره دستشو گذاشت رو شونم و نگهم داشت لیلی . گوش کن دختر جون اینجا من بهت غذا میدم سرپناه میدم ماهانه یه پولی بهت میدم با ادمای درست وحسابی میخوابونمت ولی اگه بری بیرون از این در خوراک یه مشت گرگ میشی که تنتو میدرن و مریض میشی و اخرشم معتاد و پخ ترسیدم مث سگ راست میگفت اگه برم بیرون نیست و نابود میشم اینجا حداقل میتونم یه جا درست بخوابم و غذا بخورم سرمو گرفتم بالا و گفتم میمونم ولی یه مشکلی دارم لیلی . چه مشکلی دختر جون من ... من حاملم . از دوست پسرم برای همین فرار کردم . لیلی . اوکیه مشکلی نیست به دخترا میسپارم برات دارو بیارن تا از شرش راحت بشی الانم با شراره برو یه اتاق بهت میده هم حمام کن هم استراحت تشکری کردم و رفتیم بیرون شراره .اسمت چیه ؟ یلدا ... اسمم یلداعه