
رمان خانم وکیل
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان خانم وکیل
همراهش شدم رفت سوار یه پژو 206شد حتما وضع مالیش خوبه که ماشین داره هوووم سوارشد وگفت بپربالا تا بریم سوارشدم من جایی رو نمیشناختم غریب بودم تو یه کوچه جلو یه در قدیمی نگه داشت گفت رسیدیم خوشگل خانم تردید داشتم ولی برای من دیگه چیزی نبود که از دست بدم یه جونم مونده که اونم ارزشی نداره زنگ زد بعد از بازشدن در رفتیم تو یه خونه ساخت قدیمی بود پله میخورد و دور تا دورش پر از درخت بود یه خانم 40*50ساله درو باز کرد سلام سلام دخترم خوش امدی بفرما تو دختر اولش فکر کردم مادرشه خیلی گرم باهاش برخورد کردم که بهم سرپناه دادن وقت ناهار رفتیم سمت یه سالن توسالن یه میز بزرگ غذا خوری بود فقط با دیوار کوب و دوتا نقاشی رو دیوار همین ساده و تمیز غیر از من و اون دختر و خانم میانسال حدود ۱۰-۱۲ تا دختر دیگه هم بودن. میخاستم برگردم که اون دختر که حالا اسمشو فهمیده بودم شراره نزاشت برگردم گفت برو بشین ناهارتو بخور بعدش حرف میزنی با خانم. گرسنه بودم شدید بی حرف نشستم و غذامو خوردم بعد ناهار همون خانم میانسال بلند شد و گفت هی دختر همراهم بیا شراره توام بیا و رفت