رمان مانا دختری شرور
نویسنده : نامعلوم
قیمت : 44000 تومان
رمان مانا دختری شرور
#پارت_1 مانا دختری شرور???? پسره نگاه دقیقی به ظاهرم انداخت زل زده بودم توي چشماش هر سه تاشون هیکلی و خوشکل و خوشتیپ بودند سنگینی نگاه یکیشون باعث شد چشم از بقیه بگیرم _چه پسر ریزي.. اخمی روي پیشونیم نشست... جوابی بهش ندادم و از جلوشون رد شدم و به سمت خروجی دانشگاه رفتم بعد برداشتن دوچرخم، به سمت مغازه حرکت کردم به محض رسیدنم به خشک شویی هنوز از دوچرخه پیاده نشده بودم که عمو رحمت بیرون دوید و کاور لباس به سمتم گرفت _بیا پسرم سریع این ببر به ادرسی ك روي کاغذه بدو نگاهی ب ادرس انداختم آه باز باید تا اون سر شهر برم، پاهام دیگ توان نداشت به ناچار لباس گرفتم و توي صندوق گذاشتم و حرکت کردم، بعد نیم ساعت به مقصد رسیدم جلوي یه عمارت خیلی خوشکل ایستادم نگاهم به عمارت افتاد خونه پدریم هم مثل این عمارت بود اگر عموم درحقم نامردي نمیکرد الان لاي پر قو بزرگ شده بودم بجاي این زندگی... آه زنگ در رو زدم در با صداي تیکی باز شد در هل دادم و نگاهی به داخل حیاط انداختم حیاط سر سبز بزرگی بود قدمی جلو گذاشتم _کسی نیس؟؟از خشک شویی اومدم.. هیچ جوابی نیومد جلو تر رفتم که صداي زنی توجهمو جلب کرد _چیزي میخواي پسرم؟؟ _لباستون آوردم پیرزن لبخندي زد _ببرش داخل بده به یکی از خدمتکارا.. باشه اي گفتم به سمت عمارت رفتم داخل عمارت پر از مجسمه و وسایل زینتی گرون قیمت بود