
رمان مانا دختری شرور
نویسنده : نامعلوم
ژانر : طنز
قیمت : 44000 تومان
رمان مانا دختری شرور
#پارت_20 مانا دختری شرور???? _به منم کسی زن نمیده نه خونه دارم ن پول و سرمایه صداي زنگ آویز کنار در ورودي بلند شد مشتري داخل اومدیه زن نسبتا جوانی بسیار شیک و تمیز وارد شد عمو رحمت به سمتش رفت و مشغول صحبت شد سنگینی نگاهی رو روي خودم حس کردم چشم چرخوندم که نگاهم به اهورا افتاد اهورا_چهرت خیلی معصومه اصلا شبیه پسرا نیستی... ضربان قلبم اوج گرفت ، از ترس اینکه لو برم آواره خیابونا بشم..... _چی نه ..یعنی چهره من به مادرم رفته پسرونه نیس. خنده مصنوعی کردم_دیگ اینم از بدشانشی منه اهورا سري تکون داد و مشغول خورد چاییش شد نفس آسوده اي کشیدم که عمو صدام زد _مانی ...پسرم بیا این لباس رو واس خانوم ببر به این ادرس . از روي مبل بلند شدم به سمت عمو رفتم ادرس ازش گرفتم نگاهی سر سري به ادرس انداختم بعد گرفتن لباسا به سمت مقصد حرکت کردم بعد از 20 دقیقه جلوي یه خونه با نماي سفید ایستادم ،نگاهی به ادرس انداختم خودش بود دوچرخه رو کنار دیوار گذاشتم و بعد برداشتن لباس ها به سمت در خونه رفتم زنگ در رو فشردم صداي خشن مردي اومد_کیه؟؟ _از خشک شویی اومدم ،لباساتون اوردم مرد_الان میام کمی عقب رفتم، کنار درخت ایستادم در حیاط باز شد مردي هیکلی با یه زیر پوش مردونه و شلوار راه راه گشاد