کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان مسافرت دخترونه

نویسنده : نامعلوم

قیمت : رایگان

رمان مسافرت دخترونه

شروع رمان مسافرت دخترونه

سلین باز تو اون گوشی دستته بذارش کنار بیا کمک من کن.
- مامان شمام هی غر بزن!
تیانا یه استوری گذاشته یه عکس از خودش بود که زیرشم نوشته بود «من و رخشم به سوی آریشگاه" وا باز این بشر کجا داره میره؟ بذار بهش زنگ بزنم.

- الو تیانا
- سلام.
داری میری آرایشگاه؟
- آره وقت ترمیم ناخون دارم.
- خب پس بیا دنبالم با هم بریم حوصله م پوکید تو خونه.

- اتفاقاً میخواستم بهت زنگ بزنم که با هم بریم؛ رسیدم تک میزنم بیا پایین
- باشه منتظرم.

ریز خندیم و رفتم سمت اتاقم که آماده بشم لباسم رو با یه هودی آبی نفتی عوض کردم داشتم شالم رو مرتب میکردم که نیما یهو وارد اتاق شد.

 تو در زدن بلد نیستی؟!

تو هم حرف زدن بلد نیستی این چه طرز حرف زدن با برادر کوچیکتره؟!

 وای چه قدر پررویی تو به خدا به سنگ پا قزوین گفتی هری من جات !هستم حالا چیکار داشتی اومدی؟

یه تیکه کاغذ رو به سمتم گرفت و گفت :
- مامان گفت اینا رو بگیری.

- بعد تو چیکار کنی؟

¦  ????????????????}