رمان مسافرت دخترونه
نویسنده : نامعلوم
قیمت : رایگان
رمان مسافرت دخترونه
رمان [مسافرت دخترونه]: رمان مسافرت دخترونه با هم از آسانسور خارج شدیم که تیانا زنگ یکی از واحدها رو زد. بعد از چند ثانیه خانم شیک پوش با موهای دکلته درو باز کرد - سلام خوش آمدید. تیانا با ناز خاصی گفت: - سلام ،ممنون مینا جون هستن؟ قبلا وقت گرفته بودم واسه ناخون. - بله بفرمایید داخل با دستش ما رو همراهی کرد داخل از بیرون هم شیکتر بود و سرتاسر آینه کاری شده بود به جز یه دیوار که عکس چندتا مدل عروس رو نصب کرده بودن. مشغول تماشای سالن بودم که با صدای خانم به سمتش برگشتم - بفرمایید .بشینید الان به مینا جان میگم بیاد گفت: بعد چند دقیقه یه خانم لاغراندام اومد به سمت تیانا و با لبخند خوش اومدی عزیزم تیانا رو به سمت یه صندلی که روبه روش میز داشت راهنمایی کرد و مشغول ور رفتن با ناخنهای لاک زده ی تیانا شد. منم از فرصت استفاده کردم و چند تا عکس خوشگل از خودم گرفتم بعد یکی از عکسهایی که به نظرم خوب افتادم رو پست کردم و اولین لایکشم خودم کردم. بعد چهل دقیقه کار تیانا تموم شد و از خانم تشکر کرد و با هزارتا تعارف قابل شما رو نداره حالا باشه خدمتتون و اینا تیانا پول پرداخت کرد و اومد که بریم سوار ماشین شدیم که تیانا گفت: - کجا بریم؟ - بریم شیرینی ناخونات رو بهم بدی. - وا؟ کدوم آدمی وقتی ناخونهاش رو ترمیم میکنه شیرینی میده؟ . تو. - نه خانوم خانوما من شیرینی مفت به کسی نمیدم ¦ ????????????????} رمان مسافرت دخترونه - مگه آدم وقتی یه چیز نو میخره شیرینی نمیده؟ چرا! - خب تو هم باید شیرینی بدی چون تو هم ناخنهات رو نو نوار کردی از دست تو سلین باشه بابا همین طور که با تیانا سر اینکه کدوم شیرینی فروشی بریم کل کل می کردیم که گوشیم زنگ خورد. - عه مامانمه - جواب بده خب - چشم منتظر دستور تو بودم. تیانا یه چشم غره رفت و روش رو برگردوند - الو سلام مامانی خوبی؟ - الو سلام سلین کجایی؟ مگه قرار نشد زود بیای خونه؟ تو راهیم مامان جان - همه ی چیزایی که نوشتم رو خریدی؟ آره فقط چیزه امم.... - چیز؟ - هیچی کاری نداری؟ - نه فقط زود بیا که کلی کار داریم بعد تماس رو قطع کرد به تیانا گفتم - دور بزن من باید برم فروشگاه به لیست مامانم داده باید اونا رو بخرم - آه کاش زودتر میگفتی چند تا فروشگاه رو رد کردم. - راستش اصلا یادم نبود الانم سریعتر برو دم یه فروشگاه نگه دار دیرم میشه - باشه پدسگ الان دور میزنم یکی همین نزدیکی هست. باشه فقط زودتر تا مامانم پوستم رو نکنده. ¦ ????????????????} رمان مسافرت دخترونه اوه اوه چه لیست پرپیمونی هم هست! فکر کنم مهمون داریم؛ ترامیسو، ،قهوه آواکادو اوه مای گاد آخه مادر جان من تو عمرم آواکادو دیدم الان آواکادو بخرم؟! - تیانا این فروشگاه آواکادو هم داره؟ - آواکادو؟ راستشو بگو ناقلا فکر کنم جدی جدی خواستگار داری. خودمم نمیدونم والله! هرکس هست مامانم میخواد جلوش کلی قوپی بیاد/: تیانا جلوی فروشگاه نگه داشت. پیاده شدیم رفتیم داخل یه فروشگاه زنجیری بزرگ بود که میوه و تره بارم داشت. دوتا سبد برداشتیم؛ قرار شد میوه ها رو تیانا بره بگیره منم بقیه لیست رو... . خرید تموم شد و حساب کردم پلاستیک ورداشتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم. - سلین رسیدیم. - ممنون فکر نکنی یادم رفت باید شیرینی بدی. - باشه برو. فعلا بوس بهت - فعلا وارد خونه شدم و بلند گفتم: _سلااام من برگشتم. پلاستیک های خریدها رو گذاشتم زمین و داد زدم - نیما بیا خریدها رو ببر تو آشپزخونه. نیما از تو اتاق داد زد: - خودت ببر من درس دارم. ¦ ????????????????} رمان مسافرت دخترونه - مامان این نیما کمک نمیکنه - عه برگشتی؟ کجایی تو کلی کار داریم بیا این سبزی رو از دست من بگیر. - بذار برسم خونه مامان بعد کار بریز رو سرم! بعدشم بده نیما یکم کارا رو انجام بده. بیا بگیر ،ببینم هی نیما نیما میکنه برای من اون بچه درس داره. - من درس ندارم؟ دانشگاه ندارم؟ اون کنکور داره فرق دارد. - مامان - یامان - بیا زود بگیر هی برا من مامان مامان میکنه! - آخ مامان این چرا این قدر سنگینه؟ کمرم شکست! ببین من چی میکشم حالا یه دقیقه گرفته هی غرغر میکنه؛ برو بذارشون تو بالکن کلی کار داریم ماشالله کار نمیکنه برای آدم هی غر میزنه سبزی رو گذاشتم تو بالکن. داشتم میرفتم سمت اتاقم که مامانم داد زد: - کجا کجا؟ - میرم لباسامو عوض کنم. - بیا اینجا رو جارو ،کن بعد هرجا که خواستی برو - گیر دادیا! - خودت میای یا بیام؟ - اوف اومدم. جاروبرقی رو برداشتم. اونجا که تمیزه، اونجا هم که دیده نمیشه، اونجا هم که کسی نمیره، فقط اینجا میمونه که مامان بهم نگفت. خب کار من تموم شد. من برم که دیگه تو دست و پا نباشم. ¦ ????????????????} رمان مسافرت دخترونه