کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان مسافرت دخترونه

نویسنده : نامعلوم

ژانر : طنز

قیمت : رایگان

رمان مسافرت دخترونه

رمان مسافرت دخترونه

چرا ولی به خاطر اینکه هوا سرده رفتن داخل.

یعنی اسکلم کردن؟
این چه طرز حرف زدنه؟

همیجوری که تو اسکولی خودم بودم اومدم تو و رفتم بالا دراز کشیدم و بعد از تقریبا یع ربع مامانم اومد تو اتاق و گفت

- سلین بیا گیتار بزن برای مهمونها
- مامان اینا هنوز نرفتن؟
- نه.

- ای خدا الان نصف شبه که
- وا دختر تازه ساعت ۱۰ نصفه شب کجا بود؟
گیتار رو برداشتم و رفتم پایین.

نشستم روی صندلی و شروع کردم زدن.
تموم که شد همه برام دست زدن و خاله آسمان گفت اتفاقا آرمان هم گیتار میزنه.
منم لبخند زدم و گفتم
- چه جالب
مامانم گفت عه چه عالی! پس واجب شد گیتار زدن شما رو هم ببینیم.
آرمان گفت:
- بله ان شاء الله توی یع فرصت مناسب حتما.

نیما پارازیت شد و گفت:
- چه فرصتی بهتر از الان که همه هم هستیم
حالا که اصرار میکنید چشم

و بلند شد تا گیتار رو از من بگیره با اجازه
چه قدر مودب این بشر بعد تیانا میگه مخش رو بزن این رو چه به این حرفا با گیتار ژست گرفت و شروع به زدن کرد هم زمان میزد و خوند:

¦  ????????????????}