
رمان اوج لذت
نویسنده : ملیسا حبیبی
ژانر : عاشقانه
قیمت : 29000 تومان
رمان اوج لذت
با مکث کوتاهی به آرومی سر تکون دادم. _ تو برو بیرون تا منم بیام. _ میمونم ممکنه نتونی خوب درستش بکنی و دیده بشه. نفس عمیقی کشیدم و رفتم سمت میز آرایشی. با براش و کرم و پودر و هر چی بود سعی کردم از شدت کبودیا کم کنم. تمام مدت زیر نگاه های عذاب آور حامد تلاش میکردم هول نشم. کارم که تموم شد با حس آزادی رفتم سمت در که بازومو کشید. رفت پشت سرم و من مات و بی حرکت موندم. یهو موهای گوجه شدم باز شدن و دورم ریختن. کمی با دست پخششون کرد و کارش که تموم شد با لبخند رضایت رو به روم ایستاد. _الان بهتر شد، چقدر خوبه این موها رو داری. اگه من کبود شده بودم باید زیر موهای تو قایم میشدم. خنده کوتاهی کردم و با استرس بیرون رفتم. حس عجیبی داشتم؛ از طرفی مغزم فرمان میداد اون داداشته و ماجرا رو فراموش کن. اشتباه کردی و تموم شده همه چیز. اما قلبم با هر بار دیدنش سینم رو میشکافت. سری تکون دادم که از فکر بیرون بیام. پروا بس کن چرت و پرت نباف. سر میز نشستیم و از اول تا آخر غذا خودم رو به خوردن مشغول کردم و مامان به حامد توضیح میداد که یکتا موافقت کرده تا برن خواستگاری ولی گفت قبلش میرن مشهد. بلند شدم و بشقابم رو برداشتم بشورم که توجهم به صورت پر از خشم و حرص حامد جمع شد. اخم هاش رو تو هم کشیده بود و اطمینان داشتم به خاطر یکتاست. هیچوقت اون رو به چشم همسرش ندیده بود و همیشه به رفتارای مسخره یکتا میخندیدیم. حس خاصی درونم ریشه کرده بود، من خوبیه داداشم رو میخواستم و یکتا آدمه زندگیه حامد نبود. با پیچیدن کلمه داداشم تموم خاطرات بهم دهن کجی کردن. _ پس دیگه تاکید نکنم مادر، ما فردا راه میوفتیم تو حواست به خواهرت باشه. نری پشت سرتو نگاه نکنی حامد، این دختر تنهاست. میشناسیش که بچم چیزی هم میخواد نمیگه خودت مراقبش باش. _ باشه مامان جان نگران نباش، من حواسم هست پروا هم خودش بزرگ شده حواسش هست نگران نباش به سفرت برس. مکالمه حامد و مامان بالاخره راجب من تموم شد و دوباره مامان بحث رو به سمت یکتا کشید. سریع بشقاب رو آب کشی کردم و به جمعشون اضافه شدم..