کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان پاکدخت

نویسنده : ریحانه کیامری

ژانر : عاشقانه

قیمت : 33000 تومان

رمان پاکدخت

لباس هایم را از تن کندم و در اتاق را به عادت همیشه قفلکردم.                                   
تشکم را از گوشه اتاق برداشتم و پهن کردم و وسطشچمباتمه زدم .
فکرم عمیقا مشغول بود.
مشغول پیشنهاد ناباورانه ی سامان معتمد! اینکه ی نتیجه اشجه می شود؟ قبول کنم یا نکنم؟در تاریکی نگاهی به اطرافم انداختم.
هیچ چیزی نبود جز یک موکت قهوه ای رنگ که جایجایش با رد سیگار سوخته بود و ی تشک و بالشت وپتوی سبز رنگ قدیمی که رویه اش از بس کهنه بود چرکمرد گشته بود.
در مقایسه با اتاق سامان اینجا آشغالدانی بیش نبود!
فکرم نزد آرمان پر کشید... برادر بیچاره ام که به قولخودش می خواست زندگی مان را زیر و رو کند ولی چرخزمانه با او یار نبود و برعکس شد...
هر بار که به دیدنش می رفتم با زبان بی زبانی می خواستکه کاری کنم... که از آن به قول خودش "سگدونی"برهانمش... 
اما با کدام پول؟ با کدام پشتوانه؟ منی که حتی برای خرجخورد و خوراکم محتاج لقمه نان حرام تر از گوشت کفتارنازی بودم چطور می توانستم این همه پول جور کنم؟ آن هم با طلبکاران حق به جانب و بی رحم او...
هربار که از جا و مکانم می پرسید فقط می گفتم خوب است،راحتم و به دروغ گفته بودم که با پیرزنی سالمند زندگیمی کنم و در قبال نگهداری از او حقوق می گیرم... 
کلافه از تصاویر مختلفی که پیش چشمم جان می گرفتنددراز کشیدم.
تصمیم سختی بود .... تصمیم سرنوشت سازی بود...
اگر با دید مثبت نگاه می کردی می توانست بهترین تصمیمباشد و از لحاظ دیگر خطرناک و ترسناک جلوه می نمود...
در همین افکار غرق بودم که صدای قهقه ی نازی و مردصدا کلفتی که الفاظ رکیکی به زبان می آورد و نازی مثلبیماران روانی از شنیدنشان لذت می برد روی معادلاتم هطکشید .. .
فقط دعا می کردم که خدا در این راه کمکم کند و صلاحم رانشانم دهد...