
رمان پارتی هات
نویسنده : زهرا گلی
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان پارتی هات
᯽━─━─‹ ›─━─━᯽ ᖘᥲɾ੮Ꭵ Һο੮ با دیدن ماشین دستی تکون دادم که صدرا بود، ماشینو نگه داشت که سریع سوار شدم. - صدرا فرار کن. - چی شده؟ چرا نفس نفس میزنی؟ با دیدن اون دوتا هرکول جیغ زدم. - صدرا فرار کن. صدرا با دیدنشون، زد دنده عقب و چنان پاهاش رو روی گاز فشار داد که از ترس چشمام رو محکم بستم. تا خیابون اصلی دنبالمون می اومدن وقتی دیدن بی فایده اس دیگه ادامه ندادن. قلبم تند تند به سینه میکوبید. - افرا اینا کی بودن؟ نفس نفس گفتم: - بابا من چه بدونم، یهویی یکیشون اومد گفت شیشه سفارش ندادی؟ منم گفتم نه... گفت دبه درمیاری و این حرفا که دنبالم دادن. خندید و گفت: - دیوونه ای این موقع شب اومدی اینجا؟ مگه نمیدونی خطرناکه؟ - من چی میدونستم. سری تکون داد. - خدا بهت رحم کرد به موقع رسیدم وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرت می اومد. - اره واقعا خوب شد رسیدی وگرنه کارم تموم بود. ᖘᥲɾ੮Ꭵ ɦο੮ ᯽━─━─‹ ›─━─━᯽