
پسر عموی من
نویسنده : نامعلوم
قیمت : رایگان
پسر عموی من
پوزخندِ روی لبش باعث میشد ترس بیشتر به بدنم رسوخکنه.با لکنت میگم:-ای..اینجا چی کار می..کنی؟وا..واسه چ..ی اومدی؟پوزخندش پررنگ تر میشه:-شنیدم بچم تو شکمته.رنگم به وضوح میپره.اصلا دوست نداشتم از اینموضوع باخبر شه:-برو بیرون نمیخوام ببینمت.-فکر کردی من خیلی دوست دارم ریختتو ببینم؟!بچمپس میندازی برام و هِرّی.از لحنش میترسم. یعنی میخواست بچمو ازم بگیره؟