
رمان هم خونه روانی
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان هم خونه روانی
〔همخونه ی روانی????????????♀️〕 #پارت_21 ✾┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄✾ همينکه کلاس تموم شد با محدثه از ميزش آويزون شديم.اصولا کارمون همين بود. 4تا سوال بيخود ميپرسيدم که بازم صداشو بشنوم مثل هميشه با خونسردي سوالامو جواب ميداد. اما من داشتم هيزي ميکردم. بدچيزي بود این لاکردار. باصداي خانوم معترف گفتنش از هپروت کشيدم بيرون -ب بله؟ ضيايي-گوشتون با منه؟ لبخندي زدو باز شروع کرد به صحبت کردن. محدثه با آرنج زد تو کمرم وآروم گفت:درويش کن بله هست نکبت استاد سرشو بالا گرفت ومتعجب به محدثه نگاه کرد... يعني شنيد؟ ضيايي-با من بودين؟ محدثه-چي؟ ضيايي لبخند شيطوني زدو سرشو انداخت پايين. يعني قيافه ي محدثه ديدني بود به زور جلو خودمو گرفتم نخندم همينکه توضيحش تموم شد سريع گفتم:خيلي لطف کردين استاد...خداحافظ ودست محدثه ارو تقريبا کشيدمو از کلاس بيرون رفتيم. بماند که محدثه کل دانشگاهو دنبالم دوييدو کلي ام کتک خوردم. تولد تينا چندان خوش نگذشت. يه کيک نيم وجبي گرفته بود براي يه ايل دختر عقب مونده...البته دور از جون خودم. خوب شد براش کادو نخريدما...حيف ميشد واقعا. دختره ي لوس چاندش... اما واسه وقت گذروني بد نبود ✾┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄✾