کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان هم خونه روانی

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان هم خونه روانی

〔همخونه ی روانی????????????‍♀️〕
#پارت_20
✾┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄✾

آرنج محدثه بود که رفت تو پهلوم

استاد ابرو بالا انداخت و گفت:خب ميشنوم

همينطور که پهلومو ميمالوندم گفتم:

راستش استاد ميخوام تولد بگيرم ميخواستم شمارم دعوت
کنم منتها دوستم با اشاره دست به محدثه معتقده خيلي کار زشتيه...

اومد حرف بزنه منم که ترسيدم قبول کنه،يه تولد بره تو پاچه ام.اينه که سريع گفتم:

البته منم
متقاعد شدم در شان شما نيست اين جور تولدا...اينه که منصرف شدم...

بچه هاي کلاس ريز ريز ميخنديدن.

با اخم سر تکون داد.

فکر کنم انتظار داشت دعوت شه ها...تولد بگيرم دعوتش کنم رو دلش نمونه؟

رفت سمت تخته و گفت:خيلي خب...حالا که نتيجه گيريتون تموم شد به درس گوش بدين

محدثه آروم در گوشم گفت : تو ديگه کي هستي
باهم آروم خنديديم.

کلاس که تموم شد سريع با محدثه جيم زديم خفتمون نکنه بگه ميخواد بياد تولد...والا.

از اين
استاد بعييد نيس

محدثه ممانعت کرد تو اومدن به دفتر اما من رفتم پيش نائب رئيس و کلي شکايتشو کردم

.سال
آخري بودم و رتبه برتر واس همين خيلي تحويلم گرفت.

حالا اين درسو نيوفتم خيليه.

بعد رفتن به بوفه و لمبوندن سيب زميني سرخ کرده برگشتيم واسه کلاس بعدي.

برخالف قبلي اين يکي استاد که نرم افزارپيشرفته تدريس ميکرد،خيلي مرد محترمي بود.

البته خوشکل نبود اما اينقدر نکات مثبت داشت که همه دختراي کلاس ديوونه اش بودن.

ازجمله
محدثه.

دستمو زده بودم زير چونه امو محو صداش بودم.

مثل اين گوينده راديوييا بود

يه لبخند قشنگم هميشه گوشه لباش ميذاشت بمونه.

✾┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄✾