سر اشپز دلربای من
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
سر اشپز دلربای من
سرآشپز دلربای مَــن ???????? #پارت_11 #رستا به سرعت از پله ها پایین رفتم. پیش بندی که با عجله یه گوشه رهاش کرده بودم رو برداشتم. دستام میلرزید. از این چیزی که تجربه کردم حسابی شوک شدم. با عصبانیت ماهیتابه ارو برداشتم و رو گاز کوبیدم. هیچکس جرأت حرف زدن نداشت. همه مشغول کار کردن بودن که یهو کمک سرآشپز با چشمای قرمز و حالت عصبی به سمتم قدم برداشت. ابرویی بالا انداخت با پرویی تو سرم توپید. - میدونی امروز چندشنبه اس؟ بی تفاوت زیر گاز رو روشن کردم که صداش رو بالا برد. - با توام نیم وجبی.. امروز سه شنبه اس بازرس بهداشت امروز میاد به این رستوران و سرآشپز ما معلوم نیست دو ساعته کجا غیبش زده. بین این همه مشکل ، حرف های این مرتیکه یابو دیگه زیادی بود دیگه نمیتونستم حرفای همچین ادمیم تحمل کنم با عصبانیت دستمال روی میز رو به طرفش پرتاب کردم. - تو فکر کردی کی هستی که اینطوری با من حرف میزنی ؟ بهت زده بهم خیره شد خب مشخصه توقع این رفتار رو نداشت . من همیشه ساکت میشدم و حرفاش رو گوش میدادم. ولی این دفعه مثل دفعه های قبل نبود که.. ایندفعه بدجوری از ساکت بودنم داشتم میخوردم باید یک درس حسابی بهش میدادم •┈·┈·┈•┈·┈••????••┈·┈•┈·┈·┈•