کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

سر اشپز دلربای من

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

سر اشپز دلربای من

سرآشپز دلربای مَــن ????????
#پارت_20

نتونستم خودم رو کنترل کنم که بی هوا گفتم

-من باید هرچه سریع تر برم خونه..
نمیتونم اینجا بمونم!

با حرفی که زدم چشم غره ای بهم‌ رفت قدمی ازم فاصله گرفت و با ژست مغروری به سمت ماشینش قدم برداشت‌.

از دور چرخید سمتم و زیر لبی غرید:
- سوار شو!منتظر چی هستی
وقت رو بیشتر از این تلف نکن بچه!

بعد از اینکه سوار ماشین شد
پوفی کلافه کشیدم!
از همه اصطلاحاتش متنفر بودم
اگه موقعیت حساس نبود نمیزاشتم به سادگی منو بچه صدا بزنه
ناچار به سمتش قدم برداشتم..

در عقب ماشین رو باز کردم که تیز نگاهم کرد و با پورخندی که کنج لبش خونه کرده بود گفت:

- ببینم مگه شوفرتم که میخوای عقب بشینی؟

دستپاچه سری تکون دادم و درو بستم 

سریع به طرف در صندلی شاگرد خم شد و در رو باز کرد.
- بیا بشین راه بیوفتیم ، زود باش!

فکر میکردم حداقل کمی مراعات این حالم رو می‌کنه.

ولی خودخواهانه درگیر غرورش بود.
اگه مجبور نبودم لحظه ای حضورش رو تحمل نمی‌کردم..

نفسی از اعماق سینه بیرون دادم که خیلی سرد رو بهم لب زد.
- کدوم سمت برم؟

نگاهم به جاده خیره شد.
هیچی تو سرم نیست ، مغزم خالی تر از همیشه بود.
حتی نای حرف نزدن نداشتم به ناچار گفتم.

- فیض آباد..

نمی‌دونم چرا با شنیدن این اسم رنگ از صورتش پرید

ولی به زور سری تکون و داد
و دیگه هیچی چیزی نگفت..



•┈·┈·┈•┈·┈••????••┈·┈•┈·┈·┈•