
سر اشپز دلربای من
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
سر اشپز دلربای من
سرآشپز دلربای مَــن ???????? #پارت_19 دستمو رو صورتم گذاشتم که جلوتر اومد و گفت. - چیشد؟ چی بهت گفت صدای مردونه خش دارش ذره ای عوض نشد. کلافه دستم رو از رو صورتم برداشتم. زیر چشمی نگاهی بهش انداختم. ابروهاش کاملا بالا رفته بود. سرش رو خم کرده بود تا بتونه صورت منی که کلی اختلاف قدی باش داشتم رو ببینه. جوابی ندادم که سریع اضافه کرد. - مثله اینکه خبر خوبیو بهت ندادن بهت زده و درحالی که آب دهنم رو با وجود بغضی که توی گلوم نشسته بود قورت میدادم گفتم. - واسه بابام اتفاقی افتاده. این جمله ارو که گفتم ناخودآگاه اشکام سرازیر شدن. مغرورانه و محکم قدم برداشت و نزدیکم شد. برخلاف شخصیت سرد و عصبی چند دقیقه پیشش اروم زمزمه کرد - چه اتفاقی دختر!؟ نتونستم خودم رو کنترل کنم که بی هوا.. •┈·┈·┈•┈·┈••????••┈·┈•┈·┈·┈•