کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

سر اشپز دلربای من

نویسنده : نامعلوم

قیمت : رایگان

سر اشپز دلربای من

سرآشپز دلربای مَــن ????????
#پارت_5


لبخند سردی زدم.

زیرکانه به نفس نفس زدنش چشم دوختم که چجوری عصبی و نا آروم شده بود.

نمیدونم چه جوابی بدم تا آروم شه.

نمیخوام صحبت بینمون تموم شه.

ولی از قرار معلوم هرچه بیشتر ادامه بدم بیشتر گند میزنم.

این اخلاق گند رو از اون به ارث بردم.

حتی نمیتونم لحظه ای خودم رو کنترل کنم.

نباید دختر کوچولوی مورد علاقه ام رو از خودم برنجونم.

بعد این همه مدت بلاخره یکی پیدا شده و قلب سنگی من رو به لرزش در آورده.

سعی کردم ماهرانه بحث رو تموم کنم.
- قصدم بی احترامی نیست.

کمی مکث کردم.
- من به یه آشپز احتیاج دارم و تو به یه شغل اضافه..کجایه این بی احترامی بود؟

چشمای درشت رو روی هم گذاشت.

اون لاخ قهوه‌ای رنگی که جلوی صورتش ریخته بود رو کنار زد.
- لحن حرف زدنتون طوری بود که انگار دارید دستور میدید.

به سمت پنجره رفتم. 

پاکت سیگاری که کارم باش نیمه تموم مونده بود رو برداشتم.
- اره خب من رئیستم..


•┈·┈·┈•┈·┈••????••┈·┈•┈·┈·┈•