سر اشپز دلربای من
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
سر اشپز دلربای من
سرآشپز دلربای مَــن ???????? #پارت_7 یه لحظه خواستم دستمو جلو ببرم که در به صدا اومد. سریع خودم رو عقب کشیدم. آخه همین الان تو این شرایط باید یکی از راه برسه. کلافه گفتم. - بیا تو کمک سر آشپز بود که نفس زنان در باز کرد پرید تو. - رئیس.. تا چشمش به رستا خورد حرفش رو خورد. شروع به من من کرد. با چشمای خون گرفته بهش خیره شدم. - چیشده؟ نگاهی به رستا انداخت فهمیدم قراره باز همون حرفای دیروزی رو بزنه.. پوفی کشیدم. - خانوم سرآشپز شما برید بعداً صحبتمون رو ادامه میدیم. سری تکون داد و به سرعت از اتاق بیرون رفت. کلافه روی صندلی نشستم و پام رو اون یکی گذاشتم. - باز چه بحث تازه ای میخوای راه بندازی ؟ لبخند تصنعی زد. - رئیس فکر کردم.. عصبی غریدم. - چه فکری کردی؟ تو اصلا فکر میکنی؟ فکر کردی باز خانوم سر آشپز دو دره کرده از گیر کار فرار کنه؟کی میتونه تو اشپزخونه رستوران من اینکارو بکنه که این جوجه ماشینی با نیم متر قد بتونه اینارو میگفتم تو دلم براش قند میساییدم... •┈·┈·┈•┈·┈••????••┈·┈•┈·┈·┈•