کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان سربازم بروسلی

نویسنده : فاطی

قیمت : رایگان

رمان سربازم بروسلی

⊰•••┈───•••<⃟҉>•••───┈•••⊱
.بࢪوسـلیہ


 

این مرد دیو//ونست.. 
آخه کدوم آدم عاقلی وسط جنگل..
بدون هیچ س//لاح و ا//سلحه‌ای ، یه حیوون درنده مثل پلنگ رو درمون میکنه..

البته شاید بخاطره قلب مهربونشه.. 
نمیدونم..

پلنگه حالش بهتر میشد و من بیشتر میترسیدم...

بردیا سرشو بالا گرفت و گفت:
-برو یه بطری آب هست تو ماشین‌...
بردار بیار اونو‌...

پوفی کشیدم و گفتم:
-میدونی میترسم؟

-ترس نداره.. 
بدو..

با حرص پامو کوبیدم رو زمین و رفتم سمت ماشین..

زیر ل//ب بردیارو به ف//حش گرفته بودم..
بیشع///ور زورش به من رسیده‌..

دستمو بردم تو صندق ماشین و توش چرخوندم تا بتونم بطری آبو پیدا کنم..

یهو با برخورد چیز تیزی با دستم جیغم رفت هوا..‌

یهو اون چیز تیز زیر دستم تکون خورد که با شدت بیشتری جیغ زدم‌...

یهو بردیا نزدیکم شد و گفت:
-چیشد؟!

بی مکث فقط ج/یغ میزدم...
بردیا نگاهی به دستم انداخت و نزدیکم شد...

دستمو از صندوق بیرون کشید..

معلوم بود صدای جیغم باعث شده کلافه بشه که یهو دستشو گذاشت رو صور//تم و آروم فشار داد..

-آروم باش پرنسا...
لطفا..

وقتی دید آروم نمیشم ، یهو سرشو نزدی//کم کرد و ...



⊰•••┈──•••<<⃟҉>>•••──┈•••⊱