کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان سربازم بروسلی

نویسنده : فاطی

قیمت : رایگان

رمان سربازم بروسلی

⊰•••┈───•••<⃟҉>•••───┈•••⊱
.بࢪوسـلیہ


بخاطره این بود..
با اخم به اون جوجه تیغی زل زده بودم که بردیا برش داشت و آروم گذاشتش زمین..

بعد بدون اهمیت به من بطری آبو برداشت و رفت سمت اون پلنگا...

حرصی پامو کوبیدم سمتش و پشتش راه افتادم..

آروم آروم به بچه پلنگ و مامانش آب داد..

نواز//شش کرد و لب زد‌‌..
-میتونی بلند شدی؟!

نگاهی بهش کردم‌...
کاش خدا بهش ش//فا بده‌.‌.
فکر میکنه الان پلنگه برمیگرده میگه آره میتونم...

با دهن ک//جی بهش زل زده بودم.. 

داشت سعی میکرد پلنگه‌رو بلند کنه و موفق هم شد...

پلنگه لنگون لنگون شروع کرد به راه رفتن‌...
بردیا لبخند رضایت بخشی زد و پای اون بچه پلنگ رو هم پانسمان کرد...

-حالا میتونیم بریم؟

-اینارو برسونیم دست نگهبان یا دامپزشکی که اینجاست ، بعد میریم‌.‌.

با اخم نگاهش کردم..
-پوففف..

آروم به پلنگه کمک کرد و تقریبا بلندش کرد و گذاشت پشت ماشین‌‌...

منم با بچش جلو نشستم..

نگاهی به گوشیش کرد و گفت:
-آنتن اومده یکم..
الان لوکیشنو پیدا میکنم..

نفس عمیقی کشیدم و چیزی نگفتم‌‌...
خدا به دادم برسه فقط...
 


⊰•••┈──•••<<⃟҉>>•••──┈•••⊱