کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان سربازم بروسلی

نویسنده : فاطی

قیمت : رایگان

رمان سربازم بروسلی

⊰•••┈───•••<⃟҉>•••───┈•••⊱
.بࢪوسـلیہ


مر//تیکه یکمم احساسی نشد..
وای چه گ///////هی بود خور/دم؟

الان این دیوونه تو خیابون پیاده‌م میکنه و میگه برو..

اون موقع میخوام چیکار کنم؟
نفس عمیقی کشیدم و تو دلم دعا میخوندم که منصرف شه یا حرفمو یادش بره..

چشمام داشت دوباره گرم میشد که یاد چیپس‌گوجه‌ایم که پشت بود افتادم..

رفتم پشت و دیدم کیسه‌ها تو جا پایی‌ان.. 

خم شدم و یه چیپس گوجه برداشتم..

روش پر از پش/مای پلنگ بود..

قیافمو جمع کردم و تند تند روشو پاک کردم..
اَییی..

بعد اومدم دوباره نشستم و درشو باز کردم..
بوی کچاپ عین یه نسیم خنک صورتمو نوازش کرد..

از ته دل بو کشیدم و به‌به گفتم..

شروع کردم به خوردن.. 
هنوز چند تا نخورده بودم که نگاهی به بردیا کردم..

دلم بهش سوخت..
بیچاره هیچی نخورده بود..

یه چیپس برداشتم و نزدیک دهنش کردم..
سرشو برگردوند و با تعجب نگاهم کرد...

اما لبخندی زد و چیپسو ازم گرفت و آروم جویید..

.کیانفر
با کاری که کرد تعجب کردم..
فکر نمیکردم از خوراکیاش بهم بده..

بعد از اینکه خورد ، زباله‌ی مونده چیپس رو انداخت زیر پاش که اخمام رفت تو هم...
نگاهی بهم کرد و گفت:
-رفتنی میبرم با خودم..

بعد خمیازه ای کشیدم و سرشو تکیه به صندلی ماشین و آروم چشماشو گذاشت رو هم..

به ثانیه نکشید خوابش برد‌...
خندم گرفته بود..

خیابونی که داخلش بودیم خیلی خلوت بود..
سرعت ماشینو کم کردم تا بتونم بیشتر نگا//هش کنم..
بیشتر آنا///لیزش کنم..



⊰•••┈──•••<<⃟҉>>•••──┈•••⊱