کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان سربازم بروسلی

نویسنده : فاطی

قیمت : رایگان

رمان سربازم بروسلی

⊰•••┈───•••<⃟҉>•••───┈•••⊱
.بࢪوسـلیہ


خسته شده بودم از بس تو ماشین موندم و تو راه بودم..

بعد از بیست دقیقه به یه خونه‌ای رسیدیم.. 

ترسیده بودم..
-اینجا خطر//ناکه؟

-نه..

بعد از ماشین پیاده شد و در خونه‌رو زد.. 
انتظار داشتم عین تو فیلما یه ج//نی یا دلقکی ، خو///ن آشامی چیزی در خونه‌رو باز کنه اما یه انسان معمولی باز کرد..

نفس عمیقی کشیدم..

بردیا با اون مرده یکم صحبت کرد و بعد از چند جمله ، مرده برگشت و نگاهی بهمون کرد..

بعد از مکث کوتاهی نزدیکمون شدن‌...
نفس عمیقی کشیدم..

مرده که نزدیکمون شد سلام دادم..
با لبخند جوابمو داد و دستشو روی پلنگه کشید..

بعد با کمک بردیا از ماشین پیاده‌ش کردن..
پلنگه لنگون لنگون با مرده رفتش..

بردیا ام اومد تا بچه پلنگه‌رو از رو ب//غلم برداره اما مانع شدم..

بچه‌رو بلند کردم و آروم نوا//زشش کردم و بو//سی..

بعد دادمش به بردیا که با لبخند نگاهم کرد و دور شد ازم..

بعد از ده دقیقه اومد و نشست تو ماشین..

بدون هیچ مقدمه‌ای پرسیدم..
-چقدر دیگه راه داریم؟!

-تقریبا نیم ساعت..

-باشه..
اگه تو راه ترمینال یا مرکز‌تاکسی‌رانی چیزی بود بگو..
نبودم زنگ میزنم اسنپ..

سرشو بیخیال به نشونه‌ی باشه تکون داد و این بیشتر باعث شد عصبی بشم..

ایش..



⊰•••┈──•••<<⃟҉>>•••──┈•••⊱