رمان سربازم بروسلی
نویسنده : فاطی
ژانر : طنز
قیمت : رایگان
رمان سربازم بروسلی
⊰•••┈───•••<⃟҉>•••───┈•••⊱ .بࢪوسـلیہ آروم عقب گرد کردم و خواستم برم تو صف که صدای فرمانده بلند شد.. -شما این همهمه رو ایجاد کردین آقای کیانفر؟ با لرز برگشتم.. صدامو یکم کلـ.......ـفت کردم و لب زدم.. -ن...نه.. +پس کاره کی بوده؟ دستمو به سمت اون خیکی که بهم تو///هین کرده بود دراز کردم.. کار این بود.. اون خیکی از صف بیرون اومد و گفت: -دروغ میگه فرمانده.. +نه خودش دروغ میگه.. -ساکت شید بیینم... جفتمون ساکت شدیم و برگشتیم به سمت فرمانده... -میشنوم آقای کیانفر! +خ..خب قضیه از این قراره که من تو صف بودم و این خیک... عع نه ببخشید این آقا به من گفتن کوچولو و شروع کردن به تو///هین کردن... منم نتونستم خودمو کنترل کنم.. فرمانده یه نگاهی به اون خیکی کرد و گفت: -از همین اول بخواین اینطوری قِشقِرِق راه بندازید اضافه خدمت میخورید.. بعد برگشت سمت من.. یه نگاه به من کرد و یه نگاه به اون خیکی.. دوباره برگشت سمت من.. -اینکه کوچولویین درسته اما دست واقعا سنگینی دارید.. لبخند ژکوندی زدم و گفتم: -فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.. +باشه دیگه ، پرو نشو.. ⊰•••┈──•••<<⃟҉>>•••──┈•••⊱