
رمان شیطون نباش
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان شیطون نباش
‹ #شیطون_نبآش????????› ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️????╸╸╸╸╸╸╸╸ #part_14 _الما بسه بدبختارو غرق کردی انقدر آب پاشیدی... ایشی گفتم و بعد شستن پاهام سمت خونه رفتم _وای انقدر گشنمه که میتونم چهارتا گوسفند یه جا بخورم فرنگیس با چندش نگاهم کرد که لبخند ژکوندی زدم _اوف جیگرتو.. توام کم گوشت نداریا! _دختره ه...یز بیا برو سر میز الان یچی میارم بریزی تو اون حندق بلات با سرک کشیدن و ندیدن عمه قری به ب... سنم دادم و بسمت میز رفتم دستمو روی شکمم گذاشتم و آروم گفتم: _دخترم الان وقت وقت غارته، اماده باش... هرچی داری انتقال بده به مثانه.. _یا فاطمه زهرا... ت..تو داری با.. با کی حرف میزنی؟؟ ... وای مصیبتا.. آلماا چه خاکی به سرمون کردی عین بزکوهی فقط نگاهش کردم _ح...حاملهای؟ دخترر پدر مادرت به تو اعتماد کردن تنهایی فرستادنت این تهران خرابشده... عمه خانم بفهمه سکته میکنه! وای وای... با چشمای گرد شده از شدت شوکی که فرنگیس وارد کرد گفتم: _من حاملم؟ روی گونش کوبید تند تند گفت: _هیس حیا کن.. زبونتو گاز بگیر... کسی بشنوه بدبخت میشی! _وا فرنگیس چیزی زدی؟ من گورم کجا بود کفنم باشه؟ اصلا شوهر ندارم که بچه داشته باشم! _چه ربطی به شوهر داره آخه؟! ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️????