
رمان شیطون نباش
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان شیطون نباش
‹ #شیطون_نبآش????????› ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️????╸╸╸╸╸╸╸╸ #part_16 رنگ پوستش به قرمزی میرفت که عمه خانم از پله ها پایین اومد _چخبره فرنگیس؟ چشمام از حدقه بیرون زد الفاتحم الصلوات.. سریع پریدم وسط و گفتم _سوسک دیده! _فرنگیس که از سوسک نمیترسید؛ مطمئنی... ای درد بگیره این فرنگیس خانم، انگار زبونش بند اومده بود که مات مات نگاه میکرد _حالا یبار خواست تنوع بده از سوسک بترسه... چشم غره عمه رو نادیده گرفتم و لیوان آب رو تا خرخره پر کردم و بسمت فرنگیس رفتم _بخور گوشت بشه به تنت! _من سردرد دارم شماهم عین بچه ها جیغ و داد میکنید! _معذرت میخوام عمه شما بفرمایید راند بعدی استراحتتون! تا عمه پاشو از پله ها بالا گذاشت یکی خوابوندم به کتف فرنگیس _نمیری زن! _آ...آلما.. _ای بابا الان باید تخم کفتر پیدا کنم زبون تورو باز کنم؟ با بهت گفت _و..واقعا حاملهای؟ نیشم شل شد و گفتم _آره ولی... هنوز جمله مبارکم تموم نشده بود که چشماشو بست و پخش زمین شد ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️???? ╸╸╸╸╸╸╸╸╸ ⇃